۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

کیهان تحریف ميکند.متن کامل مقاله من که بصورت تحریف شده در ستون خبر ویژه روز شنبه کیهان منتشر شد

متن کامل مقاله من که بصورت تحریف شده در ستون خبر ویژه روز شنبه کیهان منتشر شد

مهرنوش موسوي
بیانیه پنج به علاوه دو در قبال میرحسین موسوی

بیانیه میر حسین موسوی آنچنان وضع رهبری جنبش سبز را با بحران مواجه کرده است که فقط در خارج کشور در قبال بیانیه وی اکنون دو بیانیه منتشر شده است. یکم بیانیه پنج نفره که از سوی عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی صادر شده و دوم بیانیه دو نفره دیگری که از سوی محسن سازگارا و مخملباف انتشار یافته است.
اولین سئوال این است که چرا این دو بیانیه منتشر شده است؟ اگر بیانیه آقای موسوی آنچنان که این دو بیانیه اخیر ابراز میکنند مورد موافقت آنهاست، چرا دیگر بیانیه جداگانه صادر میکنند؟ آنهم بصورت دو گروه جداگانه؟ اگر بیانیه آقای موسوی برای آنها غیر قابل قبول است، چرا به جای ریاکاری و خودفریبی، صراحت سیاسی ندارند این را بگویند؟ چرا برای رقابت سیاسی بصورت سالم وارد صحنه جنبش خودشان نمیشوند؟
اما سئوال مهمتر آنست که تفاوت این بیانیه ها چیست؟ پیام سیاسی آنها کدام است؟
به اعتقاد من نکته اصلی هر دو پیام که مشترک میباشد این است که بیانیه هفدهم موسوی برای هیچ یک در هیبت کنونی آن قابل قبول نیست. اما آنها قدرت عبور از موسوی را فعلن ندارند. این بیانیه ها به واقع برای گرم کردن خود است. رقابت در صف رهبری جنبش سبز بدین وسیله شدت گرفته است. نفس اینکه محسن سازگارا و مخملباف جداگانه بیانیه صادر میکنند، پنج تن دیگر از چهره های شاخص جنبش سبز نیز پای بیانیه دیگری میروند نشان از اختلاف حاد سیاسی در میانشان دارد. این انشقاق نتیجه محتوم شکست یک افق سیاسی معین است که بیانیه هفدهم موسوی نماد آن است. این در نتیجه افقی است که در مقابل مردم ایران و خواست سرنگونی کل نظام قرار گرفته است. بیانیه گروه پنج نفره گنجی و یارانش بصورت واضحتری این انشعاب سیاسی را به نمایش میگذارد. نکات مهم این بیانیه به قرار زیر است.

1. بیانیه این پنج تن یک سمتگیری آشکار سیاسی در اختلاف و انشعاب با بیانیه موسوی در به رسمیت شناختن مشروعیت دولت احمدی نژاد دارد. در بند اول خواستهای این بیانیه آمده است که محمود احمدی نژاد باید استعفا داده و انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف و لغو نظارت استصوابی و... دوباره برگزار گردد. این در حالی است که در بیانیه موسوی عملن و نظرن مشروعیت دولت احمدی نژاد پذیرفته شده و از اعلام غیر قانونی بودن دولت وی صرفنظر شده بود.
علت پافشاری این پنج تن بر خواست استعفای احمدی نژاد و اینکه وی با تقلب به سر کار آورده شده است عدم توانایی این بخش از سران جنبش سبز به تن دادن به این درجه از عقب نشینی موسوی را آشکار میکند. اینها تا این درجه نمیتوانند عقب عقب بروند. شاهد این هستند که پایه جنبش موسوم به سبز به رادیکالیسم جامعه پیوسته است. توجیهات محسن سازگارا و مخملباف آنقدر آبکی است که خودشان هم میدانند.

2. به اعتقاد من در هر سه بیانیه، هم بیانیه موسوی، هم بیانیه پنج نفره و دو نفره، یک شاه کلید سیاسی بسیار مهم به عمد مسکوت گذاشته و به پرده برده شده است و آن هم تعیین تکلیف با جایگاه خود خامنه ای در مطالبات آنهاست. این از به رسمیت شناختن و یا نشناختن احمدی نژاد در این جنبش حیاتیتر است. اتفاقی که پس از بیانیه موسوی افتاده این است که سران جنبش سبز موضع خود را در قبال خامنه ای به پستو برده اند. بیهوده نبود که آقای عزت الله سحابی رو به مردم به آنها التماس میکرد که شعارهای خود را روی احمدی نژاد متمرکز کرده و از شعار دادن علیه خامنه ای دست بردارند. آقای گنجی و یارانش حتی از موضع سیاسی دو ماه قبلا خود مبنی بر "نجات ایران از دست سلطان" نیز عقب نشسته اند. التزام به قانون اساسی در این بیانیه حال خود افراد جنبش سبز را نیز به هم زده است. اینها آنقدر عقب مانده اند که نمیفهمند حتی خود ملی/اسلامیها را نمیشود با یک بشکن زدن به مواضع سیاسی شش ماه قبلشان برگرداند. چون سقف را مردم تعیین میکنند. امروز احدی نمیتواند از مشروعیت خامنه ای در مملکت دفاع کند. التزام به قانون اساسی ملیجک بازی است. مردم میفهمند منظور اینها چیست. در بیانیه این پنج نفر با وجودیکه برای رد گم کردن در باره رد "ولایت فقیه" در مقدمه صحبت میشود، اما در خود خواستهای بیانیه، این امر عمدن مسکوت گذاشته شده است. بیانیه دو نفره سازگارا و مخملباف تا حد ممکن از زیر بار مسئولیت در رفته و فقط ابراز وفاداری خود را اعلام نموده اند. میدانند که با این توجیحات نتوانسته اند حتی بقیه صفوف خودشان را دور خود جمع کنند. علت این امر این است که عقب نشینی موسوی غیر قابل توجیه است. سر شیره مالیدن است.
اما احتراز از موضع گیری نسبت به جایگاه خامنه ای و حتی دعوت مردم به شعار ندادن علیه وی شاخصترین نشانه علاقه اینها به حفظ نظام است. اگر حتی موضع موسوی را بتوانند به دلیل "داخل کشور" ماستمال کنند، موضع اینها که از خارج کشور بیانیه داده اند غیر قابل توجیه است. اینها میدانند که خامنه ای عمود خیمه نظام است. از رادیکال شدن مبارزات مردم و تمرکز مبارزه هوشمندانه مردم بر علیه راس وعمود خیمه نظام ترسیدند، عقب عقب رفتند و به دامان ارتجاع اسلامی که خود برخاسته از آنند پناه برده اند.

3. بیانیه هایی که این روزها تحت عناوین مختلف صادر شده اند علاوه بر اینکه مشحون از سازشها و زد و بندهای سیاسی، عقب نشینیهای مفتضحانه حتی در چهارچوب پلاتفرمهای همین چند ماه اخیر این افراد هست، در عین حال و همزمان ساز واحدی را علیه مردم کوک کرده اند. این تعرض به مردم یک اسم رمز معین دارد و آن اینکه باید مردم را تحت نام تبری از خشونت کوبید. تظاهراتهای عاشوراشکن مردم را مورد لعن و نفرین قرار داد. مگر نه اینکه رادیکالیسم در فرهنگ واپسگرای قشریون ملی/ اسلامی مترادف خشونت است؟
این بیانیه ها در موضع گیری بر علیه مردم چنانند که گویی به واقع بر علیه مردم و برای همان خوش رقصیهای سیاسی صادر شده اند. در بیانیه پنج نفره این آقایان "نواندیش دینی" تاکید به اینکه دینمدارند، عاشورا طلبند، خواستار جامعه دین مدار هستند، آنقدر شور و ریاکارانه است که خود نیز از یاد برده اند همین دیروز و پریروز خودشان عاشورا را به عنوان نمایش خشونت زیر سئوال داشتند، خودشان چو انداخته بودند که معلوم نیست قرآن نیز تولید خود حضرت محمد به جای خداوندشان نباشد. چه شده که امروز مردم را به صرف تعرض به نمادها و سمبلهای مذهبی خشونت طلب و تندرو و رادیکال و حتی عامل دسیسه سازمان اطلاعات معرفی میکنند؟
این دیگر زیر فشار مبارزه مردم است. این دیگر به خاطر این است که هم خامنه ای و حکومتش را در خطر می بینند و هم اسلامشان را. هر دو این سمبلها برای کل جنبش ملی/اسلامی از راست تا چپ آن عامل وحدت است. مردم به هر دو این ستونها حمله کرده اند. بیهوده نبود که یکی از فعالین مبارز از داخل کشور بسیار زیبا نوشته بود که در تظاهرات عاشورا شکن امسال مردم رفتند تا کار نیمه تمام خود در انقلاب 57 را به سرانجام برسانند. رفتند تا خودشان را و مبارزه شان را از دو چیز در 57 پس بگیرند. اول از عاشورا و دوم از رژیمی که متولد عاشورا تاسوعای 57 بود. زیر فشار این مبارزه کل حکومت جمهوری اسلامی و همه کسانی که خواهان حفظ آن به هر شیوه و مرامی هستند پاره پاره شده اند. در صف موسوی و یارانش غوغاست. بیانیه این پنج نفر به علاوه آن دو نفر اعلام علنی و آشکار اختلاف سیاسی است. در جناح خامنه ای و احمدی نژاد نیز سگ صاحبش را نمی شناسد. در خود مجلس در میان اصولگرایان کم مانده با نعلین همدیگر را کتک بزنند!این تصویر کامل نظام جمهوری اسلامی با هر دو جناح و دسته آن زیر فشار خرد کننده مردم میباشد.
در جناح موسوی این هر دو بیانیه منتشر شده اذعان میکنند که تظاهراتهای عاشورا شکن امسال، نه فقط کار آنها نبوده است، بل تندروی و خشونت محسوب میشود. از نظر اینها رقصیدن در عاشورای حسینی به جای مراسم شنیع خودزنی و سینه زنی و عزاداری، تندروی محسوب میشود. مگر نه اینکه بند ناف همه اینها را با اسلام، با واپسگرایی و قشریگری بریده اند. از نظر اینها پرت کردن حجابها و شکستن دیوار آپارتاید جنسی در عاشورای حسینی گناه کبیره است! تندروی است! رادیکالیسم است! مگر نه اینکه زن در اسلام انسان محسوب نمیشود، باید زن را کتک زد، در پستو کرد و زیر حجاب برد؟
کیهان شریعتمداری و سایر چاقو کشان اسلامی هم همین حرف را میزنند. آنها نیز برای بالا بردن فشار خون افراد جنبش خود، ترغیب کسانی که حتی به خاطر امام زمان هم بدون اینکه پول بگیرند به خیابان نمی آیند همین تبلیغات را میکنند. برای ممانعت از هجوم ضد اسلامی مردم دو جناح یک حکومت واحد، دو سر یک جنبش کپک زده واحد یک حرف را با لهجه های مختلف میزنند. کیهان میگوید دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف را که بحق خیمه عزاداری عاشورا را درهم شکسته و سوزانده اند باید اعدام کرد. بیانیه گنجی و یارانش نیز همین را میگویند. آنها قدرت اعدام کردن کسی را ندارند، بعوض مردم را اطلاعاتی میخوانند. کسانی که خودشان سالها در سازمان اطلاعات آدم کشته اند. امروز از زبان بسیاری از این "دگر اندیشان" میشنویم که پاره کردن قرآن و سوزاندن توسط مردم خشمگین بالاترین جرم است. خشونت و تندروی است. کسی نیست از اینها بپرسد این حقوق الهی را اسلام در این مملکت از کجا آورده است؟ چرا پاره کردن و سوزاندن همه کتابها در این کشور جرم نیست، تازه از طرف دولت، سازمانیافته به پیش برده میشود، نویسندگانشان هم همراه کتابهایشان به ته دره پرت میشوند، اما پاره کردن قرآن در آن استثنایی است که هزینه آن برابر با جان آدمی است. آیا پاره کردن یک کتاب که مشحون از عقب ماندگی، دعوت به خشونت و زن آزاری و کودک آزاری است جرم است یا کشتن و قطعه قطعه کردن انسانی به این خاطر؟ جرم و خشونت را کسانی میکنند که فتوی قتل منتقدین قرآن را از این سر دنیا به آن سر دنیا صادر میکنند، ککشان نمیگزد که این عمل، مصداق کامل تروریسم دولتی و سازمانیافته است.
اینکه امروز از جانب هر دو جناح جمهوری اسلامی بحث بر سر "خشونت" "دین ستیزی" داغ شده است علت دارد. بیهوده نیست که یکی میگوید آنها که در خیابان بوده اند عاشورا ستیزی کرده اند. جواب دیگری آن است که ما نبودیم، اما شما حق دارید. آنها که در خیابان بودند چنین کردند، خشونت طلبند! رادیکالند! تندروند! محارب با خدا هستند، عاشورا ستیزند و لابد حقشان اعدام میباشد. در به رسمیت شناختن محکوم کردن حق آزادی بیان و آزادی نقد مردم هر دو توافق دارند. برای هر دو آنها فرض بر این است که هیچ احدی حق نقد دین در آن مملکت را ندارد. در مجرم شناختن مردم همگیشان توافق دارند. مردم ایران یک قدم در تعرض ضد اسلامی خود برداشتند، فاصله عبدالکریم سروش با حسین شریعتمداری یک سانتی متر شده است! تنها فرقشان این است که آن یکی از تهران عربده میکشد، این یکی شهروند کشوری است که در تلویزیون رسمی آن مسیح را کاریکاتور میکنند.
علت داغ شدن این موضعگیریها مردمند. چون مردم به ایستگاه آخر تعیین تکلیف با حاکمیت رسیده اند که از جمله نشانه آن تمرکز بر سر خامنه ای در راس نظام و سمبلهای مذهبی در خیابان است. چرا که پروسه پایین کشیدن رژیم جمهوری اسلامی چه بخواهند یا نخواهند، پروسه تصفیه حساب همزمان مردم هم با حاکمیت و هم با اسلام و سمبلهای آن توامان خواهد بود. اینها حجاب را مقدس میشمارند، ما آن را به آتش میکشیم. اینها خمینی را قهرمان خود میدانند ما عکس او را پاره میکنیم و به آتش میکشیم. اینها جدا کردن صف زن و مرد را در مملکت جزو ارکان حکومت خود میدانند، ما این صفها را به هم میریزیم. اینها خوشی و شادی را جرم میدانند. ما از عزاداری متنفریم که متنفریم. اینها جای زن را در پستو میدانند ما اصلن انقلابمان برای انداختن نظام زنانه است. به اعتقاد من علت تمرکز جدال ملی/اسلامیها بر سر تعیین چند و چون حمله مردم به سمبلهای دینی، نزدیک شدن دقایق پایانی سرنگونی کامل این نظام است.
بیانیه پنج نفره سران جنبش سبز مشحون از قسم خوردن به جان اسلام و قوانین اسلام است. اینها هنوز نفهمیده اند که مردم ایران دست بر قضا این قوانین، این حکومت و این اسلام را نمیخواهند. چگونه بگویند نمیخواهند؟

4. بیانیه موسوی ایشان را به عنوان یکی از ته مانده امید غرب در درون حاکمیت سوزاند. قسم خوردن به آمریکایی نبودن و انگلیسی نبودن در این بیانیه، حتی جیغ و داد وفاداران خود وی را نیز در آورد. رقابت در صف رهبران جنبش سبز برای جور کردن بساط یک گزینه دیگر جهت جلب اعتماد غرب یکی از دلایل ارائه این بیانیه پنج نفره است. مطمئنن تلاشهای دیگری نیز در راه خواهد بود که در رقابت بازار آزاد جنبش سبز خود را به جلو برساند و در ویترین بهتری عرضه کند. غافل از آنکه جنبش ملی اسلامی هیچگاه پارتنر و شریک سیاسی غرب برای بازسازی کاپیتالیستی ایران نخواهد بود. این جنبش تا آنجایی برای غرب ارزش دارد که خشتهای رژیم را سست کند. همین! نه غرب و نه مردم با پایین کشیدن خامنه ای و حکومتش به برپادارندگان قبلی آن فرصت مجدد نخواهند داد. ایران شوروی نیست. جمهوری اسلامی فرونمی پاشد، ساقط و منحل میشود!

5. بیانیه گنجی و یارانش به این خاطر منتشر شده است که اینها بدون قطع معتقدند که موسوی با بیانیه اش خراب کرده است به این خاطر است که در بیانیه خود اذعان میکنند که بیانیه وی" با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حد اقلی دارد". آنها میدانند که همین باعث خواهد شد که نه فقط جنبش سبز رو به تلاشی رفته، بل اگر نجنبند، پایین و بدنه جنبش سبز با چپ جامعه و بالای آن با راست برود. اما با راست رفتن آنقدرها هم بد نیست. لذا به باور من بیانیه گنجی و یارانش به جلب حمایت بخشهایی از راست پرو غرب که بیانیه موسوی آنها را نومید کرده بود چشم دارند. بیانیه های این چنینی در درون جنبش ملی/اسلامی به واقع حلقه های تکمیل کننده یک اسباب کشی سیاسی پایه ای ترخواهد بود. به تدریج و در حلقه های بعدی تفاوتهای ماهوی میان پلاتفرم افراد باقیمانده با دست راستی ترین پلاتفرمهای پرو غربی مشاهده نخواهیم کرد! این هم خودش علامت نزدیکتر شدن به پایان کار عمر نظام است. چون با پایان عمر حکومت، جنبش ملی/اسلامی نیز خواهد رفت. این جنبش به خاطر شخصیتهایش قدرت نخواهد داشت آلترناتیو قابل عرضه سیاسی سرهم بندی کند. همه شخصیتهای این جنبش گذشته سفیدی ندارند. اینها جلب و جذب جنبش راست پروغرب میشوند، خود این جنبش دست راستی نیز در پروسه الحاق آنها فرمت میشود.

6. سئوالی که بیانیه گنجی به آن پاسخی نداده، چون ندارد این است که نیروی تحقق همان خواستهای عقب مانده سیاسی کدام است؟ آنها میگویند حمله نظامی نمیخواهیم. دخالت بیگانه نمیخواهیم. تحریم اقتصادی نمیخواهیم. مردم را هم که نمیخواهیم چون مردم تند رو هستند. مردم پایشان را از گلیم بیرون گذاشته اند. سئوال این است نیروی تحقق پلاتفرم اینها اگر حتی جنبش سبز هم نیست که فاتحه اش را خوانده اند، کدام نیروست؟ اگر در خیابان نیست، پس در کجاست؟ کریدورهای شورای امنیت سازمان ملل؟ چه کسی قرار است در تهران انتخابات آزاد بگذارد؟ خامنه ای کجاست وقتی انتخابات آزاد برگزار میشود؟ سپاه و بسیج که به گفته آقایان به مقرهایشان برگشته اند مشغول چه کاری هستند؟ چون آن موقع که خود گنجی و بقیه در سپاه کار غیر اقتصادی میکردند، مشغول دستگیری و به اعدام سپردن بچه های مردم بودند..... مخملباف و سازگارا هم همین محمل گویی را بیانیه کرده اند. "انتخابات آزاد" اسم رمز بیرون کردن مردم از صحنه و پروسه سرنگون کردن نظام است. اسم رمز مچل کردن خود در کریدورهای دولتهای غربی است. به این "مسالمت جویی" میگویند.
به این بیانیه ها فقط باید خندید! تمسخر کرد. در تصویر ارائه این بیانیه ها باید آن حقیقت اصلی را دریافت که اسمش مبارزه مردم است. مردم این حکومت را با سمبلهای مذهبی اش پایین میکشند. آنها که نام "روشنفکر" برخود گذاشته و به واقع واپسگراترین قشر سیاسی مملکتند از نظاره کردن این حقیقت بزرگ بر خود میلرزند! این بیانیه ها در خارج و آن عربده ها در تهران پس لرزه های حمله جوانان مملکت در تظاهرات عاشوراشکن امسال است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر