۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

جواب جنبش علیه حجاب به محمود احمدی نژاد!

به گزارش خبرگزاری ایسنا محمود احمدی نژاد صبح روز 26 دیماه در همایشی با عنوان ثبت ملی چادر و حجاب اقوام ایرانی در تهران اعلام کرد که " چادر نقطه كمال فرهنگی ملت ماست. چادر در مقطعی نشانه استقلالخواهی زنان ما بوده و زنان با پوشش چادر با استعمار مبارزه و آن را بیرون كردند" محمود احمدی نژاد در این همایش همچنین تاکید کرد که: "حجاب ایرانی جزو افتخارات است و ما میتوانیم آن را به جهان عرضه و صادر كنیم؛ چراكه هم دارای زیبائی است و هم متناسب با سلایق گوناگون و هم پوشش است"

جواب ما به احمدی نژاد این است که:

1. آقای احمدی نژاد! علت اینکه حکومت شما امروز در تهران برای حجاب همایش میگذارد، مومیایی کردن حجاب به عنوان میراث ملی ایران نیست. هم ما میدانیم و هم شما که این اراجیف را از ترس به زیر کشیدن و سوزاندن حجابها توسط مردم ایران میزنید. شما ترسیده اید. بدجوری ترسیده اید. خودتان میدانید که حکومت شما به تاری موی زن بسته است. خودتان میدانید که جوانهای مملکت، زنان مبارز و قهرمان ایران به حکومت شما و حجاب شما تعرض کرده اند. علت اینکه بچه های مردم ایران را در بیدادگاهایتان روی صندلی "محارب" نشانده اید همین است. برای اینکه به حکومت شما و سمبلهایش حمله کرده اند. از ترس دور انداختن حجابها بوسیله همین جوانان و نوجوانان مملکت هست که این همایشها را میگذارید، پی در پی برای از دست نرفتن حجاب تبلیغات میکنید. به نظر ما شما دارید صفوف درهم ریخته و فراری شده خودتان را بدین وسیله دلداری میدهید. هر که نداند شما میدانید که ما و مردم ایران از حجاب متنفریم. از محمود احمدی نژاد متنفریم. از خامنه ای و کل این حکومت متنفریم.

2. آقای احمدی نژاد! شما دیگر نه حجاب، نه اسلام، نه تروریسم و نه هیچ سمبل و نشانه دیگری از جنبش اسلام سیاسی را به هیچ کجا نمیتوانید صادر کنید، میدانید چرا؟ چون دوره صدور جنایت و تحجر و واپسگرایی و تروریسم بوسیله شما تمام و توسط مردم ایران این تاریخ بسته و لاک و مهر شده است. مردم ایران پرونده شما را بستند.
شما نمیخواهد حجاب را به جایی صادر کنید. اگر این حجاب صادر کردنی بود، قبل از هر چیز خود مردم ایران زیر بار آن رفته بودند. در عرض سی سال حکومت اسلامی شما نتوانستید این سمبل خشونت به زن را درخود ایران به باورهای مردم صادر کنید. این را ما نمیگوییم، این را در هشدارهای نماز جماعتهای شما میگویند، این را آمار ناجا در باره دستگیری میلیونی سالانه زنان به خاطر عدم رعایت حجاب میگوید. چیزهایی که شما و حکومتتان به دنیا صادر کرده اید اینهاست: ضدیت و خشونت در حق زن! خشونت و تبعیض در حق کودک! تروریسم و آدمکشی بر علیه مردم دنیا! عدم آزادی مطبوعات و بریدن زبان خبرنگاران! تجاوز در کهریزک! اعدام و سنگسار و قصاوت و بیرحمی در قبال مردم! ندادن حق و حقوق کارگر و بالا کشیدن آن توسط آیت الله های دزد و میلیاردر! محکومیت مردم ایران به فقر، به فلاکت، به گشنگی نسل اندر نسل و به عوض فربه کردن حزب الله لبنان، تروریستهای منطقه و بازی با سرنوشت مردم دنیا. لیست چیزهایی که به دنیا صادر کردید اینهاست. زیاد است، در این جوابیه نمیگنجد و حرف ما این است که امروز حتی دوره صادرات همین اقلام تاکنونی مافیای اسلامی حاکم برایران نیز به سر رسیده است. آقای احمدی نژاد خودتان را معطل نکنید. بزودی مردم دنیا در صفحات تلویزیونشان شاهد محاکمه شما و همه سران این نظام در تهران خواهند بود. ما میخواهیم بدانیم چه جوابی در مقابل جرائم خود که یکی از آنها زن آزاری و تحمیل خشونت جنسی میباشد دارید؟

3. آقای احمدی نژاد! مردم دنیا الان حکومت شما را به عنوان حکومت طالبانی حجاب اجباری میشناسند، لازم نیست بیشتر از اینها تقلا کنید. حجاب اجباری آیکون حکومت شماست. همانند سلام هیتلری، همانند صلیب شکسته نازیها. درست به همین خاطر ما اصرار داریم در اولین قدمهای محکم مردم ایران برای پایین کشیدن بارگاه شما، حجابها را پرت و به آتش بکشیم. چون پرت کردن حجاب مصداق کامل نه گفتن صدر در صدی به این نظام و به خشونت به زن یکجا و یکپارچه است. ما روی همبستگی و سمپاتی مردم جهان از مبارزه زنان و مردم ایران علیه حجاب حساب میکنیم. چون با صادرات حکومت شما، کار ما در جلب حمایت مردم بر علیه ارتجاع و تحجر حاکم بر ایران ساده تر شده است.

4. آقای احمدی نژاد شما به دروغگویی مشهورید. این ادعای امروز شما نیز که حجاب و چادر را فرهنگ مردم مینامید از زمره شاخدارترین دروغهای شماست. ما میدانیم و شما میدانید که حجاب و چادر هیچگاه فرهنگ و خواست مردم ایران نبوده است. حجاب را حکومت شما، حکومت خمینی، با دشنه، با اسید، با پونز به مردم ایران تحمیل کرده است. خود حکومت اسلامی هم خواست مردم ایران نبود. با اعدام، سنگسار، تجاوز و خشونت آشکار این حکومت را سرپا نگه داشتید. قیمتی که مردم ایران برای سرپاماندن زور زورکی شما پرداختند بیش از 150 هزار اعدام سیاسی، میلیونها آواره، صدها هزار نفر معلول جنگی، تباهی زندگی سه نسل بوده است. میلیونها زن در این مملکت در طی سه نسل زیر خفقان حجاب بدیهی ترین حقوق مدنی اولیه خود را نیز از دست دادند. این جهنم اسلامی هیچگاه و هرگز خواست مردم ایران نبوده و نیست. اگر حجاب خواست مردم ایران بود شما به دادگاههای محکومیت جوانها و زنها به جرم محارب احتیاج نداشتید، اگر این فرهنگ مردم ایران بود ناجا نمیخواستید، طرحهای مختلف مقابله اجتماعی نمیخواستید، خودتان میگویید سالی دو میلیون نفر را به جرم بدحجابی دستگیر میکنید. همین امروز هم این دروغها را از ترس مردمی بیان میکنید که یکپارچه ضد حجابند!

5. آقای احمدی نژاد اگر منظورتان از مقابله با "استعمار" ضدیت جنبش اسلامی با تمدن غرب میباشد، ما ادعا میکنیم که این هم دروغی بیش نیست. مردم ایران هیچگاه مخالف تمدن غرب نبوده و نیستند. بر عکس مردم ایران از مالخود کردن تمام پیشرفتهای جامعه بشری در غرب استقبال میکنند. حقوق زن، حقوق کودک، آزادیهای مدنی، اجتماعی و تمام دستاوردهایی که بشریت متمدن غرب به آن دست یافته اند برای مردم ایران الگوست. مردم در جهت این دستاوردها سالهاست به حرکت در آمده اند. این جنبش واپسگرای اسلامی است که مانع اتحاد سیاسی مردم ایران با جهان متمدن غرب است. اسلام مانع اتنگره شدن خاورمیانه در تمدن غرب است. غرب ستیزی اسلام سیاسی به جز تولید جنبشهای عقب مانده، تروریستی و ضد زن هیچ حاصلی برای مردم ایران و منطقه نداشته است. مردم ایران با سرنگونی شما این مانع را یک بار برای همیشه از میان برمیدارند. بایستید و نگاه کنید!

6. آقای احمدی نژاد زنان و جوانان ایران شما و حکومتتان را سرنگون میکنند. مطمئن باشید. از نظر این مردم حجاب سمبل تحمیل خشونت به زن است و یکی از مهمترین سمبلهای حکومت شماست. پروسه سرنگونی حکومت شما محال ممکن است بدون تعرض به نمادهای اسلامی این نظام باشد. مردم از دست نظام شما جانشان به لب رسیده است. سی سال بیحقوقی، سی سال فقر و نداری، سی سال تحقیر، سی سال اعدام، سی سال حجاب و سی سال مبارزه بر علیه حکومت شما مردم را مجد کرده است. مردم ایران تصمیمشان را گرفته اند. ما و مردم حکومت شما را می اندازیم. حجابها را به علامت اعلام پیروزی خود پرت میکنیم، به آتش میکشیم. مقاومت شما و بقیه سران حکومت بیفایده است. سازش و بند و بست با شما هم بیفایده است. چون مردم کل این نظام را نمی خواهند. حجاب را نمیخواهند.

مهرنوش موسوی/ کانون دور انداختن حجاب اجباری
17 ژانویه 2010

مرگ بر جمهوری اسلامی!
مرگ بر حجاب اجباری!
زنده باد مبارزات قهرمانانه مردم ایران بر علیه نظام!

آدرس فیس بوکی کانون دور انداختن حجاب: http://www.facebook.com/profile.php?ref=profile&id=100000571848689#/group.php?gid=257960495848&ref=mf
آدرس ایمیل کانون: discard.veil@gmail.com

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

تدارک برپایی کنگره علیه حجاب

تدارک برپایی کنگره علیه حجاب


کانون پرت کردن حجاب اجباری اکنون با ملحق شدن 3000 نفر از فعالین اپوزیسیون، آزادیخواهان و سازش ناپذیران، نمایندگان جنبش حق زن، به یک نهاد مقتدر و اجتماعی برای پیش بردن مبارزه برای سرنگون کردن رژیم اسلامی به اسم حق و حرمت زن و بر افراشتن پرچم جنبش حق طلبانه خلاصی از حجاب در داخل و خارج کشور بدل شده است.
کانون در اطلاعیه قبلی خود مردم را در داخل و خارج کشوربه این فراخواند که در 22 بهمن امسال و در سالروز انقلاب 57 دست به تظاهرات بزنند و در تظاهراتهای خود حجاب را به مثابه سمبل حاکمیت اسلام در ایران و سمبل تحمیل خشونت به زن زیر پا انداخته، لگد مال و به آتش بکشند. از نظر ما حجاب سپر حکومت اسلامی برای ماندن است. روزی که حجابها در تهران، شیراز، اصفهان، اهواز، مشهد، تبریز و رشت و... به دور انداخته، زیر پا لگد و سوزانده شود، روز جشن پیروزی مردم ایران بر علیه حکومت خامنه ای و همه سردمداران آن خواهد بود. تا رسیدن به این روز که طولی نخواهد کشید، ما مجموعه ای از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی را در دستور کار خود قرار میدهیم. فعالیتها و ابراز وجود سیاسی جنبش ما به تظاهراتهای خیابانی محدود نمیشود. بویژه برای جلب همبستگی افکار عمومی مردم دنیا از مبارزات متمدنانه و پیشرو مردم ایران،جلب همبستگی سازمانهای مدافع حق زن، مدافع حقوق بشر و.. در جهان، رشته فعالیتهای متنوع و ابتکارات جدید سیاسی را در دستور داریم. یکی از این اقدامات سیاسی، فراخوان برپایی یک کنگره وسیع علیه حجاب میباشد. اگر چه بر این عقیده هستیم که احتمال آنکه عمرحکومت خامنه ای به بعد از تظاهراتهای 22 بهمن نیز نکشد و ما اولین کنگره جنبش حق زن را در تهران برگزار کنیم، با این حال، مجبوریم تصمیمگیری سیاسی برای برپایی کنگره علیه حجاب را بر اساس مقتضیات امروز بگیریم و لذا تدارک تشکیل کنگره علیه حجاب را در خارج کشور در دستور قرار میدهیم.
به همین خاطر از همه آزادیخواهان، فعالین حقوق زن، چه مرد و چه زن فرقی نمیکند، و بویژه از حامیان و ملحق شدگان به کانون دور انداختن حجاب میخواهیم که به ما برای برپایی این کنگره که به زبانهای فارسی و انگلیسی میباشد کمک کنند. برپایی این کنگره یک اقدام مهم سیاسی و اجتماعی برای پیشبرد مبارزه مردم ایران بر علیه حکومت اسلامی و سمبلهای تحمیل تبعیض و خشونت آن میباشد. به ما کمک کنید صدای مردم ایران را علیه حاکمیت ضد زن جمهوری اسلامی به گوش مردم دنیا برسانیم.

در اطلاعیه های بعدی متعاقبن در باره محل برگزاری کنگره، سخنرانان و مدعوین، تبلیغات و تلاشهای رسانه ای، به مردم گزارش میدهیم.

مرگ بر جمهوری اسلامی!
حکومت ضد زن نابود باید گردد!
حجاب اجباری نمیخواهیم، نمیخواهیم!
زنده باد آزادی، زنده باد برابری!

کانون دور انداختن حجاب اجباری
مهرنوش موسوی 14 ژانویه 10
ایمیل تماس: discard.veil@gmail.com
آدرس صفحه فیس بوک کانون:
http://www.facebook.com/group.php?gid=257960495848&ref=mf

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

مصطفی صابر: دیالوگ "جام زهر"!

مصطفی صابر: دیالوگ "جام زهر"!

mosaber

یادداشتهایی بر یک انقلاب (۴۹)


نامه کروبی نسخه دیگری از بیانیه ۱۷ موسوی بود با لحنی تند تر. هردو اینها را قبل از هرچیز باید در متن دعواهای درون جمهوری اسلامی فهمید. دعواهایی که بدلیل انقلاب جاری که کل جمهوری اسلامی را زیر فشار خود له میکند، به حاد ترین مرحله خود رسیده است. (شلیک به ماشین "زرهی" کروبی، ترور خواهر زاده موسوی و شعار "مرگ بر سران فتنه" در تظاهرات دولتی ۹ دی از جمله شواهد حدت این دعواهاست.) موسوی در بیانیه اش به خامنه ای گفت که "توبه" نمی کند و برعکس این خامنه ای است که باید به پلاتفرم رفسنجانی عقب بنشیند و "جام زهر" را سر بکشد تا مگر نظام شان نجات یابد. کروبی هم همین مضمون را با لحنی تند تر تکرار کرده که "ظالم" باید توبه کند و آنوقت "مردم او را می بخشند"!

اما نمی بخشند! مردم با انقلاب شان به کمین همه اینها نشسته اند. مردم این خواری خامنه ای را بخوبی می بینند و به شعف می آیند، اما یک ذره هم به التماس های موسوی و کروبی و خاتمی که "شعارهای ساختار شکنانه ندهید"، و مزخرفاتی از قبیل "ملت طرفدار ولایت فقیه است" و "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم" توهم ندارند. هرکس در تظاهرات ۶ دی ماه (عاشورا) دقت کرده باشد میتواند رای مردم را بروشنی ببیند. روز ۶ دی ماه مردم نه فقط گوشمالی سهمگینی به قوای سرکوب جمهوری اسلامی دادند بلکه عملا مناطقی از شهر را برای ساعتها به تصرف خود درآورده بودند. مردم تمرین سرنگونی و قدرت گیری کردند! این مردم مصمم اند که برای وارد آوردن "ضربه نهایی بر جمهوری اسلامی" وارد عمل شوند. در یک کلام تا آنجا که به انقلاب جاری برمیگردد، مظفرانه شاهد این دیالوگ بیهوده بالایی ها برای "رفع بحران" است، ضعف و زبونی روزافزون "عمود خیمه اسلام" و تشتت و در هم ریختگی در صفوف اوباش اسلامی را می بیند و با عزمی دوچندان برای اقدام بعدی خود (و مثلا تظاهرات ۲۲ بهمن) تدارک می بیند.

مردم دچار وهم جناح مغضوب حکومت و یا ابن الوقت های اپوزیسیون حافظ نظام (نظیر "پنج تن آل عبا") نیستند. که گویا حالا خامنه ای کوتاه می آید و میشود یک جوری جمهوری اسلامی را تعمیر کرد و نگه داشت. دوره سر کشیدن جام زهر و نجات جمهوری اسلامی گذشته است. اگر جام زهری هم در بین باشد کل این سردمداران جنایت اسلامی سر میکشند و همگی با هم میروند. خامنه ای بهتر از هرکسی اینرا می داند و چون مار زخم خورده ای است که مترصد این است که با تمام قوا از دندانهای نیش اش استفاده کند. اتفاقا از جمله اولین کسانی که قربانی آخرین تلاشهای خامنه ای و جناح حاکم برای بقاء خواهند بود همین جناح مغضوب است که دارند سعی میکنند برای نجات خویش و جمهوری اسلامی، خامنه ای را هم نجات دهند! انتخاب خودشان است، کاریش نمی شود کرد. انقلاب کار خودش را میکند. برای جلوگیری از هرگونه چنگ زدن خامنه ای و جمهوری اسلامی با قدرت و صلابتی هرچه بیشتر به رژیم در حال سقوط حمله میبرد. تا کل این دمل چرکین اسلام سیاسی که ۳۰ سال بر مردم ایران و جهان چرک و کثافت و خون پاشیده است را از ریشه درآورد. (۱۲ ژانویه ۲۰۱۰)


۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

براي ضربه نهايي عليه جمهوري اسلامي، به استقبال اعتصابات سراسري برويم. پیش به سوی تشکیل کمیته های اعتصاب

شهلا دانشفر: براي ضربه نهايي عليه جمهوري اسلامي، به استقبال اعتصابات سراسري برويم

کاظم نيکخواه- در اطلاعيه حزب تحت عنوان" براي ضربه نهايي عليه جمهوري اسلامي مهيا شويد!" حزب به همه کارگران، معلمان و دانشجويان و دانش آموزان و از همه کارمندان و پرستاران فراخوان ميدهد که با شکل دادن به کميته هاي اعتصاب آماده برپايي اعتصابات سراسري عليه جمهوري اسلامي شوند. ميشود در مورد اين سياست كه كمي جديد بنظر ميرسد توضيح دهد كه جايگاه آن از نظر حزب چيست؟

جايگاه اين تاکيدات کجاست و به نظر شما امروز تا چه حد شرايط براي اعتصابات سراسري فراهم است؟ موانع کدامند؟ چگونه ميتوان اين فراخوان را به گفتمان کل جامعه تبديل کرد؟

شهلا دانشفر: بدنبال تظاهرات و رويدادهاي مهم ٦ دي بود که حزب اين اطلاعيه را داد و بر اعتصاب سراسري عليه جمهوري اسلامي و سازماندهي کميته هاي انقلاب در محلات و کميته هاي اعتصاب در کارخانجات تاکيد ميگذارد. بنابراين قبل از اينکه در مورد مضمون اين فراخوان بخواهم صحبت کنم، لازم ميدانم اشاره به اتفاقي که در ٦ دي افتاد بيندازم. واقعيت اينست که با اعتراضات گسترده مردم در ٦ دي معادلات بسياري عوض شد. انقلاب مردم گام مهمي به جلو برداشت و ميتوانم بگويم ٦ دي به نوعي يک قيام بود. اهميت موضوع اينجا بود که درست در روزهايي مذهبي چون تاسوعا و عاشورا ما شاهد اعتراضات گسترده، سراسري، راديکال مردم عليه جمهوري اسلامي بوديم. روزهايي که عليرغم تلاش کسانيکه که فکر ميکردند که به بهانه آن و به خصوص به بهانه هفتم مرگ منتظري و غيره، ميشود رنگي مذهبي به اعتراضات مردم داد، در آن نه تنها خبري از سينه زني و عزاداري نبود، بلکه به گفته خود رسانه هاي جمهوري اسلامي مردم با هلهله و سوت و کف زدن به خيابانها آمدند و تظاهراتي ميليوني برپا کردند و به يک معنا امسال مردم ايران پرونده تاسوعا، عاشورا را نيز براي حكومت بستند. ٦ دي اتفاقات مهمي افتاد. در اين روز مردم وسيعا به خيابانها آمدند و با شعارهاي راديکالشان عليه رژيم و شعارهاي مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر اصل ولايت فقيه، عکس خامنه اي را به آتش کشيدند و با جنگ کوچه به کوچه ، نيروي سرکوبگر رژيم را مورد حمله قرار داده و بعضا آنها را خلع سلاح کردند. شما وقتي به تصاوير اعتراضات مردم در ٦ دي نگاه ميکنيد، زناني را مي بينيد که حجاب برگرفته اند. ٦ دي در واقع مردم رساتر از هر وقت فرياد جمهوري اسلامي نميخواهيم را سر دادند. وخلاصه اينکه در اين روز آنچنان ولوله اي شد که نه تنها دولت بلکه همه اپوزسيون بورژوايي و جهان غرب را به تکان در آورد. بدنبال اين روز دولت به اين نتيجه رسيد که بايد شمشيرهايش را تيز تر کند و عربده کشي هايش بيشتر شد. در اوج استيصال و با اذعان به اينکه حرمت عاشورا و همه رسم و مناسک اسلامي شان برباد رفته است. با اذغان بر اينکه مردم جانانه در مقابلشان ايستاده و جنگيده اند، همچون ماري زخم خورده، گفتند که رحم نخواهيم کرد. گفتند که مجازات اغتشاشگران بعنوان محاربه با خدا، اعدام است و محسن اژه اي و رادان و ديگر سران حکومت، از برباد رفتن اسلام و به لرزه در آمدن پايه هاي حکومتشان به زوزه کشي افتادند. از سوي ديگر اپوزيسيون بورژوايي نيز که اوضاع را از کنترل خارج شده ديد، اندر ذم خشونت و اينکه واويلا راديکاليسم دارد اوضاع را از دستمان خارج ميکند به جنب و جوش افتادند و بيانيه ها دادند و نصيحت ها کردند. از جمله سحابي بعنوان پير سياست ، مردم را به آرامش فراخواند و آنقدر وحشت کرده بود که گفت حتي اگر مردم با خشونت پيروز شوند، باز وضع بدتر خواهد شد. بنابراين بهتر است "تعامل" کنيم. او و خيليهاي ديگر در كمپ راست سازش و مصالحه و معامله با حكومت را موعظه كردند. عده اي از اين كه حكومت دارد فرومي پاشد ابراز نگراني كردند. در ميان آنها حتي جرياناتي را ميشد ديد كه خودرا چپ ميخوانند. رسانه هاي بين المللي نيز هر يک به نوعي از اينکه کار تمام است. امريکا بايد تکليفش را با مردم ايران روشن کند، اين رژيم رفتني است و سرنگوني جمهوري اسلامي قريب الوقوع است سخن گفتند. در چنين اوضاعي است که حزب کمونيست کارگري ايران، بعنوان جرياني که از همان ابتدا بر به زير کشيدن کل اين حکومت و انقلاب به عنوان تنها راه خلاصي از شر اين رژيم تاکيد گذاشته است، بعنوان جرياني که خود يک فاکتور مهم در شکل گيري اين انقلاب بوده است، اکنون به روشني کل اين تصوير را مقابل جامعه گذاشته و مردم را به آماده شدن براي زدن ضربه نهايي بر پيکر رژيم فراميخواند و جايگاه فراخوان به اعتصاب سراسري سازماندهي براي آنرا نيز بايد در کل اين تصوير ديد.

كاظم نيكخواه: چقدر فكر ميكنيد شرايط براي اعتصابات سراسري فراهم است؟ آيا منظور از اعتصابات سراسر اعتصاب كارگري است؟
شهلا دانشفر: طبعا تاكيد ما بيش از هر بخشي بر اعتصاب كارگران است. مخصوصا اگر دقت كنيد ما كارگران را شامل كارگران مراكز مختلف توليدي و خدماتي و غيره چه شاغل و چه بيكار و همچنين معلمان و پرستاران و رانندگان و كارمندان جزء و بخشهاي مشابه آنها ميدانيم. اما در اين شرايط ما به همه بخشهادي مردم كه در موقعيتي هستند كه ميتوانند اعتصاب كنند فراخوان اعتصاب ميدهيم. همانطور که اشاره کردم ، مردم براي به زير کشيدن اين رژيم به خيابانها آمده اند، از هر فرصتي براي بيان اعتراض خود استفاده ميکنند، هشت ماه است که ما شاهد روزهاي پر شور انقلاب هستيم. اعتصاب سراسري، در کنار مبارزات هر روزه مردم در کوچه و خيابان و تظاهراتهاي ميليوني آنان، يعني زدن ضربه نهايي بر پيکر اين رژيم. به عبارت روشنتر اعتراضات تاکنوني مردم وقتي ميتواند، نفس اين رژيم را بگيرد که کل توليد جامعه از کار بايستد. ما تجربه انقلاب ٥٧ را داريم. ديديم که سرانجام وقتي کارگران نفت با تمام قدرت به ميدان آمدند و اعتصابات سراسري کارگران، معلمان، پرستاران و کل بخش هاي کليدي بر پا شد، کمر رژيم شکست و هنوز خاطره شعار کارگر نفت ما رهبر سر سخت ما ، بر اذهان باقيست. عليرغم تفاوتهايي كه شرايط امروز با شرايط انقلاب ٥٧ دارد، اما تا آنجا كه به اين جنبه از شرايط سياسي بر ميگردد ميشود گفت ما امروز در چنين موقعيتي قرار داريم. تا همين الان نيز اعتراضات هر روزه کارگران نقش و جايگاه مهمي در تغيير توازن قواي جامعه و اساسا کشاندن اوضاع سياسي به شرايط کنوني داشته است. اعتصابات کارگران و بطور برجسته تر اعتصاب کارگران شرکت واحد بود که همان آغاز روي کار آمدن دولت احمدي نژاد جواب سياست ارعاب و سرکوب حکومت را داد و در همين دور اخير نيز ما ديديم که چگونه راهپيمايي کارگران لوله سازي خوزستان کل شهر اهواز را به تحرک در آورد. بنابراين کاملا روشن است که وصل شدن اعتصابات کارگري به اعتراضات مردم در خيابانها، فراخوان سراسري به اعتصاب و دست از کار کشيدن چه جايگاه مهمي در يکسره کردن تکليف اوضاع دارد. اما بحث بر سر اينست که تا چه حد زمينه براي شکل گيري اعتصابي سراسري فراهم است. به نظر من امروز نه تنها توازن قوا بيش از هر وقت براي دست زدن به چنين حرکت گسترده اي فراهم است، بلکه تدارک و سازماندهي آن خود گامي موثر در به جلو بردن انقلاب و به حرکت در آوردن کل قدرت انقلاب مردم است. بطور واقعي امروز بيش از هر وقت مراکز کارگري از اعتراض و مبارزه ميجوشد. معلمان، پرستاران خواستهاي بسياري دارند که هيچکدام از آنها تحقق نيافته است و همواره با سرکوب و تهديد رژيم روبرو بوده اند. جامعه در حالت انفجار است. نکته مهم اينجاست که در حال حاضر انقلاب آنچنان به جلو رفته است، که ديگر کار از طرح صرف خواستها فراتر رفته است. مردم نه تنها در مبارزات هر روزه خود، خواستهاي خود را فرياد ميزنند و در مقابل هر تعرض رژيم مي ايستند، بلکه دارند صبح و شب فرياد ميزنند مرگ بر ديکتاتور و به چيزي کمتر از سرنگوني اين رژيم رضايت نميدهند. در چنين شرايطي فراخوان به اعتصاب سراسري نه تنها جواب ميگيرد، بلکه با حمايت گسترده کل جامعه روبرو ميشود.

كاظم نيكخواه: بطور مشخص با اين فراخوان چه اقداماتي در دستور فعالين كارگري قرار ميگيرد؟
شهلا دانشفر: اعتصاب ابزار قدرت کارگران براي به زير کشيدن اين رژيم است. چون وقتي بخش هاي کليدي توليد از کار مي افتد و اقتصاد جامعه مبخوابد، تازه قدرت کارگران، معلمان، پرستاران و توليد کنندگان نعمات جامعه و صاحبان اصلي جامعه به نمايش در ميايد. قدرتي که با اعتراض سراسري خود و متوقف کردن کار، ميتواند کمر دولت را بشکند. از همين رو اعتصاب ابزاري است که طبقه کارگر با بدست گرفتن آن بصورت يک طبقه قدرتمند که اهرم چرخش اقتصاد در جامعه در دستش است، به ميدان مي آيد و حرف آخر را ميزند. به همين اعتبار به ميدان آمدن کارگران با اعتصاب گسترده سراسري خود، امکان ميدهد که طبقه کارگر با همه خواستهايش وارد صحنه شود و پرچمدار آزادي و برابري و خواستهاي کل جامعه باشد. امروز حزب کمونيست کارگري ايران کارگران و کل جامعه را به دست بردن به اين ابزار مهم قدرت و تشکيل کميته هاي اعتصاب براي سازماندهي چنين حرکتي سرنوشت ساز فرا ميخواند و بايد وسيعا اين گفتمان را بدرون جامعه برد. بايد در تمام کارخانجات و محيط هاي کار، کميته هاي اعتصاب را تشکيل داد. بايد نه تنها مبارزات همين امروز کارگران براي دستمزدهاي معوقه، عليه بيکارسازيها و براي ديگر خواستهايشان را به حرکتي براي کشاندن اعتراض به خيابانها و وصل شدن به اعتراضات مردم تبديل کرد. بلکه به استقبال اعتصابات سراسري رفت. براي اينکار کميته هاي اعتصاب ميتوانند با دادن بيانيه هاي اعتراضي بر سر خواستهاي کارگران، از جمله خروج حراست و نيروهاي سرکوبگر از محيطهاي کار، آزادي فوري کارگران زنداني چون، کارگران نيشکر هفت تپه علي نجاتي، فريدون نيکوفر، قربان عليپور، رضا رخشان، محمد حيدري مهر، جليل احمدي، همينطور منصور اسانلو، ابراهيم مددي از کارگران شرکت واحد و فرزاد کمانگر از معلمان در بند، و آزادي همه زندانيان سياسي، و پرداخت فوري همه طلبهاي کارگران و متوقف شدن فوري بيکار سازيها و خواست فوري افزايش دستمزدها و غيره و غيره اعتصابات اخطاري اعلام کنند. با دهها مرکز کارگري ديگر تماس بگيرند و به استقبال اعتصابات سراسري و گسترده بروند. در اين رابطه معلمان الگوهايي خوبي از اعتصابات سراسري بدست داده اند، بايد اين تجربيات را بدست گرفت و اينبار بصورت نهادهاي مبارزاتي معلمان، بصورت معلمان يک منطقه و يا حتي تعداد معيني از مدارس استارت اين حرکت را زد. مهم اين است که اين فرصت را دريابيم و دست بکار شويم.

کاظم نيکخواه: در اطلاعيه از تشکيل کميته هاي اعتصاب صحبت شده است.نقش اين کميته ها به طور مشخص از نظر شما چيست، راههاي عملي براي تشکيل آن کدامند و رابطه آنها با مجامع عمومي کارگري چيست؟

شهلا دانشفر: همانطور که از همان آغار انقلاب مردم تاکيد کرديم اين اعتراضات بايد تعين يابد. بايد سازمان پيدا کند. از همين رو در فراخوان حزب بر تشکيل کميته هاي انقلاب در محلات و کميته هاي اعتصاب در کارخانجات تاکيد شده است. البته ما از همان روز آغاز تظاهرات ميليوني مردم، تشکيل هسته هاي محلي بعنوان شکلي از سازماندهي اعتراض در محلات و شرکت سازمانيافته مردم در تظاهرات هاي خياباني را مطرح کرديم و خيلي جاها نيز اين هسته تشکيل شد و امروز دارند بصورت ستادهاي انقلاب عملي ميکنند. از جمله وقتي به مبارزات مردم نگاه ميکنيم. بطور مثال اعتراض مردم در ٦ دي، به روشني درجه بالايي از سازمانيافتگي را ميتوان ديد. اما امروز با توجه به پيشرفت انقلاب و گامهاي مهمي که به جلو برداشته ايم، همانطور که در سئوال قبل نيز اشاره کردم، تشکيل کميته هاي محلات جايگاه مهمتري مي يابد. بطور مثال امروز انقلاب مردم وارد فاز تعرض به نيروهاي انتظامي شده است. اين را بيش از هر وقت در تظاهرات گسترده مردم و رودرويي آنها با نيروهاي سرکوب رژيم در ٦ دي ديديم. تشکيل کميته هاي انقلاب، براي پاسخگويي به اين امر متشکل شدن در سطح وسيع در محلات و مناطق مختلف و تدارک ديدن جنگ خياباني با نيروهاي سرکوبگر رژيم است. فراخوان ما اينست که کميته هاي محلي که کميته ها و ستادهاي انقلاب در محلات هستند را بايد سراسري در همه جا تشکيل داد. کميته هايي که کارشان جهت دادن به مبارزات مردم است. کارشان متشکل کردن و آماده کردن مردم براي رودررويي با نيروهاي انتظامي رژيم و مقابله با سرکوب آنهاست . کارشان تعين دادن به اعتراضات مردم و گردآوردن آنها حول خواستهايي انساني، است. از جمله ده خواست فوري مردم ، خواست محاکمه سران جنايتکار رژيم، آزادي فوري زندانيان سياسي، برابري زن و مرد در تمام شيون اقتصادي، اجتماعي و سياسي و لغو همه قوانين ضد زن، لغو مجازات اعدام، لغو حجاب اجباري، آزادي بدون قيد و شرط عقيده و اينکه داشتن مذهب يا نداشتن آن امر خصوصي انسانهاست، جدايي مذهب از دولت و آموزش و پروزش ، داشتن يک زندگي پر از رفاه و شادي، بدور از هر گونه تبعيض نژادي، مذهبي و جنبسيتي بعنوان حق همه انسانها و غيره . طبعا اين رهبران راديکال و چپ هستند که ميتوانند در راس چنين کميته هايي قرار گيرند و نويد دهنده انقلابي انساني براي حکومتي انساني باشند. تشکيل کميته هاي محلات، گام مهمي در سازماندهي انقلاب و تعين دادن به آن است. جايگاه کميته هاي اعتصاب را نيز بايد در همين چهارچوب و در متن همين اوضاع ديد. من در سئوال قبل سعي کردم اين را توضيح دهم. کميته هاي اعتصاب زمينه را براي شکل دادن به اعتصابات گسترده و سراسري کارگران و بخش هاي مختلف جامعه فراهم ميسازد. کميته هاي اعتصاب ابزاريست براي سازماندهي اعتصابات گسترده کارگري در ابعادي اجتماعي و سراسري. کميته هاي اعتصاب با اتکا به ابزار مجمع عمومي کارگران، ميکوشد کل کارگران را حول خواستهايي واحد متحد کند، و با بيانيه هاي خود خطاب به جامعه و مردم اعتصاب کارگران را به اعتراضات مردم در خيابانها وصل نگاهدارد وبا جلب بيشترين حمايت از سوي بخش هاي مختلف جامعه و در سطح جامعه، اعتصابات کارگري را به اهرمي قدرتمند در فشار و زدن ضربه بر پيکر جمهوري اسلامي تبديل کند. نگاهي به تجربه انقلاب ٥٧ و نقش کميته هاي اعتصاب در به هم وصل کردن اعتراضات کارگري به يکديگر، مطلع کردن جامعه از اين اعتراضات و انعکاس اخبار آن در سطح شبنامه و بعدها در روزنامه هايي که بدست خود مردم افتاده بود و به هم پيوند دادن اعتراضات بخش هاي مختلف جامعه به يکديگر به روشني ميتوان ديد. طبعا اينجا نيز اين کارگران راديکال ، چپ و معترض هستند که تشکيل دهندگان چنين کميته هايي هستند. در راس حرکت براي برپايي مجامع عمومي کارگري و متحد نگاهداشتن کارگران قرار دارند. کميته هايي که به عنوان ستادهاي انقلاب عناصرش از چشم پليس جمهوري اسلامي پنهانند، اما هر کدام از اعضاي آن کارگران معترضي هستند که در صف مقدم اعتراض قرار دارند و محبوب کارگرانند. کارگراني که نمايندگان منتخب مجامع عمومي کارگرانند و بدون شک فردا بدنه اصلي شوراهاي منتخب کارگري را تشکيل خواهند داد. اما جدا از همه اينها حزب کمونيست کارگري ايران همواره يک فراخوان اصلي و مهم داشته است و آن پيوستن به اين حزب است. همه فعاليني که در راس سازماندهي انقلاب هستند. همه کارگراني که تشکيل دهندگان کميته هاي اعتصاب هستند و همه انسانهاي آزاديخواه و برابري طلبي که براي آزادي و برابري مبارزه ميکنند، جايشان در اين حزب است و متشکل بودنشان در اين حزب در مقطع سياسي امروز مهم و کليدي است. من بار ديگر همه آنها را به پيوستن به حزب خود و فعاليت متشکل با آن فرا ميخوانم.*

بعدی >

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

کیهان تحریف ميکند.متن کامل مقاله من که بصورت تحریف شده در ستون خبر ویژه روز شنبه کیهان منتشر شد

متن کامل مقاله من که بصورت تحریف شده در ستون خبر ویژه روز شنبه کیهان منتشر شد

مهرنوش موسوي
بیانیه پنج به علاوه دو در قبال میرحسین موسوی

بیانیه میر حسین موسوی آنچنان وضع رهبری جنبش سبز را با بحران مواجه کرده است که فقط در خارج کشور در قبال بیانیه وی اکنون دو بیانیه منتشر شده است. یکم بیانیه پنج نفره که از سوی عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی صادر شده و دوم بیانیه دو نفره دیگری که از سوی محسن سازگارا و مخملباف انتشار یافته است.
اولین سئوال این است که چرا این دو بیانیه منتشر شده است؟ اگر بیانیه آقای موسوی آنچنان که این دو بیانیه اخیر ابراز میکنند مورد موافقت آنهاست، چرا دیگر بیانیه جداگانه صادر میکنند؟ آنهم بصورت دو گروه جداگانه؟ اگر بیانیه آقای موسوی برای آنها غیر قابل قبول است، چرا به جای ریاکاری و خودفریبی، صراحت سیاسی ندارند این را بگویند؟ چرا برای رقابت سیاسی بصورت سالم وارد صحنه جنبش خودشان نمیشوند؟
اما سئوال مهمتر آنست که تفاوت این بیانیه ها چیست؟ پیام سیاسی آنها کدام است؟
به اعتقاد من نکته اصلی هر دو پیام که مشترک میباشد این است که بیانیه هفدهم موسوی برای هیچ یک در هیبت کنونی آن قابل قبول نیست. اما آنها قدرت عبور از موسوی را فعلن ندارند. این بیانیه ها به واقع برای گرم کردن خود است. رقابت در صف رهبری جنبش سبز بدین وسیله شدت گرفته است. نفس اینکه محسن سازگارا و مخملباف جداگانه بیانیه صادر میکنند، پنج تن دیگر از چهره های شاخص جنبش سبز نیز پای بیانیه دیگری میروند نشان از اختلاف حاد سیاسی در میانشان دارد. این انشقاق نتیجه محتوم شکست یک افق سیاسی معین است که بیانیه هفدهم موسوی نماد آن است. این در نتیجه افقی است که در مقابل مردم ایران و خواست سرنگونی کل نظام قرار گرفته است. بیانیه گروه پنج نفره گنجی و یارانش بصورت واضحتری این انشعاب سیاسی را به نمایش میگذارد. نکات مهم این بیانیه به قرار زیر است.

1. بیانیه این پنج تن یک سمتگیری آشکار سیاسی در اختلاف و انشعاب با بیانیه موسوی در به رسمیت شناختن مشروعیت دولت احمدی نژاد دارد. در بند اول خواستهای این بیانیه آمده است که محمود احمدی نژاد باید استعفا داده و انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف و لغو نظارت استصوابی و... دوباره برگزار گردد. این در حالی است که در بیانیه موسوی عملن و نظرن مشروعیت دولت احمدی نژاد پذیرفته شده و از اعلام غیر قانونی بودن دولت وی صرفنظر شده بود.
علت پافشاری این پنج تن بر خواست استعفای احمدی نژاد و اینکه وی با تقلب به سر کار آورده شده است عدم توانایی این بخش از سران جنبش سبز به تن دادن به این درجه از عقب نشینی موسوی را آشکار میکند. اینها تا این درجه نمیتوانند عقب عقب بروند. شاهد این هستند که پایه جنبش موسوم به سبز به رادیکالیسم جامعه پیوسته است. توجیهات محسن سازگارا و مخملباف آنقدر آبکی است که خودشان هم میدانند.

2. به اعتقاد من در هر سه بیانیه، هم بیانیه موسوی، هم بیانیه پنج نفره و دو نفره، یک شاه کلید سیاسی بسیار مهم به عمد مسکوت گذاشته و به پرده برده شده است و آن هم تعیین تکلیف با جایگاه خود خامنه ای در مطالبات آنهاست. این از به رسمیت شناختن و یا نشناختن احمدی نژاد در این جنبش حیاتیتر است. اتفاقی که پس از بیانیه موسوی افتاده این است که سران جنبش سبز موضع خود را در قبال خامنه ای به پستو برده اند. بیهوده نبود که آقای عزت الله سحابی رو به مردم به آنها التماس میکرد که شعارهای خود را روی احمدی نژاد متمرکز کرده و از شعار دادن علیه خامنه ای دست بردارند. آقای گنجی و یارانش حتی از موضع سیاسی دو ماه قبلا خود مبنی بر "نجات ایران از دست سلطان" نیز عقب نشسته اند. التزام به قانون اساسی در این بیانیه حال خود افراد جنبش سبز را نیز به هم زده است. اینها آنقدر عقب مانده اند که نمیفهمند حتی خود ملی/اسلامیها را نمیشود با یک بشکن زدن به مواضع سیاسی شش ماه قبلشان برگرداند. چون سقف را مردم تعیین میکنند. امروز احدی نمیتواند از مشروعیت خامنه ای در مملکت دفاع کند. التزام به قانون اساسی ملیجک بازی است. مردم میفهمند منظور اینها چیست. در بیانیه این پنج نفر با وجودیکه برای رد گم کردن در باره رد "ولایت فقیه" در مقدمه صحبت میشود، اما در خود خواستهای بیانیه، این امر عمدن مسکوت گذاشته شده است. بیانیه دو نفره سازگارا و مخملباف تا حد ممکن از زیر بار مسئولیت در رفته و فقط ابراز وفاداری خود را اعلام نموده اند. میدانند که با این توجیحات نتوانسته اند حتی بقیه صفوف خودشان را دور خود جمع کنند. علت این امر این است که عقب نشینی موسوی غیر قابل توجیه است. سر شیره مالیدن است.
اما احتراز از موضع گیری نسبت به جایگاه خامنه ای و حتی دعوت مردم به شعار ندادن علیه وی شاخصترین نشانه علاقه اینها به حفظ نظام است. اگر حتی موضع موسوی را بتوانند به دلیل "داخل کشور" ماستمال کنند، موضع اینها که از خارج کشور بیانیه داده اند غیر قابل توجیه است. اینها میدانند که خامنه ای عمود خیمه نظام است. از رادیکال شدن مبارزات مردم و تمرکز مبارزه هوشمندانه مردم بر علیه راس وعمود خیمه نظام ترسیدند، عقب عقب رفتند و به دامان ارتجاع اسلامی که خود برخاسته از آنند پناه برده اند.

3. بیانیه هایی که این روزها تحت عناوین مختلف صادر شده اند علاوه بر اینکه مشحون از سازشها و زد و بندهای سیاسی، عقب نشینیهای مفتضحانه حتی در چهارچوب پلاتفرمهای همین چند ماه اخیر این افراد هست، در عین حال و همزمان ساز واحدی را علیه مردم کوک کرده اند. این تعرض به مردم یک اسم رمز معین دارد و آن اینکه باید مردم را تحت نام تبری از خشونت کوبید. تظاهراتهای عاشوراشکن مردم را مورد لعن و نفرین قرار داد. مگر نه اینکه رادیکالیسم در فرهنگ واپسگرای قشریون ملی/ اسلامی مترادف خشونت است؟
این بیانیه ها در موضع گیری بر علیه مردم چنانند که گویی به واقع بر علیه مردم و برای همان خوش رقصیهای سیاسی صادر شده اند. در بیانیه پنج نفره این آقایان "نواندیش دینی" تاکید به اینکه دینمدارند، عاشورا طلبند، خواستار جامعه دین مدار هستند، آنقدر شور و ریاکارانه است که خود نیز از یاد برده اند همین دیروز و پریروز خودشان عاشورا را به عنوان نمایش خشونت زیر سئوال داشتند، خودشان چو انداخته بودند که معلوم نیست قرآن نیز تولید خود حضرت محمد به جای خداوندشان نباشد. چه شده که امروز مردم را به صرف تعرض به نمادها و سمبلهای مذهبی خشونت طلب و تندرو و رادیکال و حتی عامل دسیسه سازمان اطلاعات معرفی میکنند؟
این دیگر زیر فشار مبارزه مردم است. این دیگر به خاطر این است که هم خامنه ای و حکومتش را در خطر می بینند و هم اسلامشان را. هر دو این سمبلها برای کل جنبش ملی/اسلامی از راست تا چپ آن عامل وحدت است. مردم به هر دو این ستونها حمله کرده اند. بیهوده نبود که یکی از فعالین مبارز از داخل کشور بسیار زیبا نوشته بود که در تظاهرات عاشورا شکن امسال مردم رفتند تا کار نیمه تمام خود در انقلاب 57 را به سرانجام برسانند. رفتند تا خودشان را و مبارزه شان را از دو چیز در 57 پس بگیرند. اول از عاشورا و دوم از رژیمی که متولد عاشورا تاسوعای 57 بود. زیر فشار این مبارزه کل حکومت جمهوری اسلامی و همه کسانی که خواهان حفظ آن به هر شیوه و مرامی هستند پاره پاره شده اند. در صف موسوی و یارانش غوغاست. بیانیه این پنج نفر به علاوه آن دو نفر اعلام علنی و آشکار اختلاف سیاسی است. در جناح خامنه ای و احمدی نژاد نیز سگ صاحبش را نمی شناسد. در خود مجلس در میان اصولگرایان کم مانده با نعلین همدیگر را کتک بزنند!این تصویر کامل نظام جمهوری اسلامی با هر دو جناح و دسته آن زیر فشار خرد کننده مردم میباشد.
در جناح موسوی این هر دو بیانیه منتشر شده اذعان میکنند که تظاهراتهای عاشورا شکن امسال، نه فقط کار آنها نبوده است، بل تندروی و خشونت محسوب میشود. از نظر اینها رقصیدن در عاشورای حسینی به جای مراسم شنیع خودزنی و سینه زنی و عزاداری، تندروی محسوب میشود. مگر نه اینکه بند ناف همه اینها را با اسلام، با واپسگرایی و قشریگری بریده اند. از نظر اینها پرت کردن حجابها و شکستن دیوار آپارتاید جنسی در عاشورای حسینی گناه کبیره است! تندروی است! رادیکالیسم است! مگر نه اینکه زن در اسلام انسان محسوب نمیشود، باید زن را کتک زد، در پستو کرد و زیر حجاب برد؟
کیهان شریعتمداری و سایر چاقو کشان اسلامی هم همین حرف را میزنند. آنها نیز برای بالا بردن فشار خون افراد جنبش خود، ترغیب کسانی که حتی به خاطر امام زمان هم بدون اینکه پول بگیرند به خیابان نمی آیند همین تبلیغات را میکنند. برای ممانعت از هجوم ضد اسلامی مردم دو جناح یک حکومت واحد، دو سر یک جنبش کپک زده واحد یک حرف را با لهجه های مختلف میزنند. کیهان میگوید دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف را که بحق خیمه عزاداری عاشورا را درهم شکسته و سوزانده اند باید اعدام کرد. بیانیه گنجی و یارانش نیز همین را میگویند. آنها قدرت اعدام کردن کسی را ندارند، بعوض مردم را اطلاعاتی میخوانند. کسانی که خودشان سالها در سازمان اطلاعات آدم کشته اند. امروز از زبان بسیاری از این "دگر اندیشان" میشنویم که پاره کردن قرآن و سوزاندن توسط مردم خشمگین بالاترین جرم است. خشونت و تندروی است. کسی نیست از اینها بپرسد این حقوق الهی را اسلام در این مملکت از کجا آورده است؟ چرا پاره کردن و سوزاندن همه کتابها در این کشور جرم نیست، تازه از طرف دولت، سازمانیافته به پیش برده میشود، نویسندگانشان هم همراه کتابهایشان به ته دره پرت میشوند، اما پاره کردن قرآن در آن استثنایی است که هزینه آن برابر با جان آدمی است. آیا پاره کردن یک کتاب که مشحون از عقب ماندگی، دعوت به خشونت و زن آزاری و کودک آزاری است جرم است یا کشتن و قطعه قطعه کردن انسانی به این خاطر؟ جرم و خشونت را کسانی میکنند که فتوی قتل منتقدین قرآن را از این سر دنیا به آن سر دنیا صادر میکنند، ککشان نمیگزد که این عمل، مصداق کامل تروریسم دولتی و سازمانیافته است.
اینکه امروز از جانب هر دو جناح جمهوری اسلامی بحث بر سر "خشونت" "دین ستیزی" داغ شده است علت دارد. بیهوده نیست که یکی میگوید آنها که در خیابان بوده اند عاشورا ستیزی کرده اند. جواب دیگری آن است که ما نبودیم، اما شما حق دارید. آنها که در خیابان بودند چنین کردند، خشونت طلبند! رادیکالند! تندروند! محارب با خدا هستند، عاشورا ستیزند و لابد حقشان اعدام میباشد. در به رسمیت شناختن محکوم کردن حق آزادی بیان و آزادی نقد مردم هر دو توافق دارند. برای هر دو آنها فرض بر این است که هیچ احدی حق نقد دین در آن مملکت را ندارد. در مجرم شناختن مردم همگیشان توافق دارند. مردم ایران یک قدم در تعرض ضد اسلامی خود برداشتند، فاصله عبدالکریم سروش با حسین شریعتمداری یک سانتی متر شده است! تنها فرقشان این است که آن یکی از تهران عربده میکشد، این یکی شهروند کشوری است که در تلویزیون رسمی آن مسیح را کاریکاتور میکنند.
علت داغ شدن این موضعگیریها مردمند. چون مردم به ایستگاه آخر تعیین تکلیف با حاکمیت رسیده اند که از جمله نشانه آن تمرکز بر سر خامنه ای در راس نظام و سمبلهای مذهبی در خیابان است. چرا که پروسه پایین کشیدن رژیم جمهوری اسلامی چه بخواهند یا نخواهند، پروسه تصفیه حساب همزمان مردم هم با حاکمیت و هم با اسلام و سمبلهای آن توامان خواهد بود. اینها حجاب را مقدس میشمارند، ما آن را به آتش میکشیم. اینها خمینی را قهرمان خود میدانند ما عکس او را پاره میکنیم و به آتش میکشیم. اینها جدا کردن صف زن و مرد را در مملکت جزو ارکان حکومت خود میدانند، ما این صفها را به هم میریزیم. اینها خوشی و شادی را جرم میدانند. ما از عزاداری متنفریم که متنفریم. اینها جای زن را در پستو میدانند ما اصلن انقلابمان برای انداختن نظام زنانه است. به اعتقاد من علت تمرکز جدال ملی/اسلامیها بر سر تعیین چند و چون حمله مردم به سمبلهای دینی، نزدیک شدن دقایق پایانی سرنگونی کامل این نظام است.
بیانیه پنج نفره سران جنبش سبز مشحون از قسم خوردن به جان اسلام و قوانین اسلام است. اینها هنوز نفهمیده اند که مردم ایران دست بر قضا این قوانین، این حکومت و این اسلام را نمیخواهند. چگونه بگویند نمیخواهند؟

4. بیانیه موسوی ایشان را به عنوان یکی از ته مانده امید غرب در درون حاکمیت سوزاند. قسم خوردن به آمریکایی نبودن و انگلیسی نبودن در این بیانیه، حتی جیغ و داد وفاداران خود وی را نیز در آورد. رقابت در صف رهبران جنبش سبز برای جور کردن بساط یک گزینه دیگر جهت جلب اعتماد غرب یکی از دلایل ارائه این بیانیه پنج نفره است. مطمئنن تلاشهای دیگری نیز در راه خواهد بود که در رقابت بازار آزاد جنبش سبز خود را به جلو برساند و در ویترین بهتری عرضه کند. غافل از آنکه جنبش ملی اسلامی هیچگاه پارتنر و شریک سیاسی غرب برای بازسازی کاپیتالیستی ایران نخواهد بود. این جنبش تا آنجایی برای غرب ارزش دارد که خشتهای رژیم را سست کند. همین! نه غرب و نه مردم با پایین کشیدن خامنه ای و حکومتش به برپادارندگان قبلی آن فرصت مجدد نخواهند داد. ایران شوروی نیست. جمهوری اسلامی فرونمی پاشد، ساقط و منحل میشود!

5. بیانیه گنجی و یارانش به این خاطر منتشر شده است که اینها بدون قطع معتقدند که موسوی با بیانیه اش خراب کرده است به این خاطر است که در بیانیه خود اذعان میکنند که بیانیه وی" با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حد اقلی دارد". آنها میدانند که همین باعث خواهد شد که نه فقط جنبش سبز رو به تلاشی رفته، بل اگر نجنبند، پایین و بدنه جنبش سبز با چپ جامعه و بالای آن با راست برود. اما با راست رفتن آنقدرها هم بد نیست. لذا به باور من بیانیه گنجی و یارانش به جلب حمایت بخشهایی از راست پرو غرب که بیانیه موسوی آنها را نومید کرده بود چشم دارند. بیانیه های این چنینی در درون جنبش ملی/اسلامی به واقع حلقه های تکمیل کننده یک اسباب کشی سیاسی پایه ای ترخواهد بود. به تدریج و در حلقه های بعدی تفاوتهای ماهوی میان پلاتفرم افراد باقیمانده با دست راستی ترین پلاتفرمهای پرو غربی مشاهده نخواهیم کرد! این هم خودش علامت نزدیکتر شدن به پایان کار عمر نظام است. چون با پایان عمر حکومت، جنبش ملی/اسلامی نیز خواهد رفت. این جنبش به خاطر شخصیتهایش قدرت نخواهد داشت آلترناتیو قابل عرضه سیاسی سرهم بندی کند. همه شخصیتهای این جنبش گذشته سفیدی ندارند. اینها جلب و جذب جنبش راست پروغرب میشوند، خود این جنبش دست راستی نیز در پروسه الحاق آنها فرمت میشود.

6. سئوالی که بیانیه گنجی به آن پاسخی نداده، چون ندارد این است که نیروی تحقق همان خواستهای عقب مانده سیاسی کدام است؟ آنها میگویند حمله نظامی نمیخواهیم. دخالت بیگانه نمیخواهیم. تحریم اقتصادی نمیخواهیم. مردم را هم که نمیخواهیم چون مردم تند رو هستند. مردم پایشان را از گلیم بیرون گذاشته اند. سئوال این است نیروی تحقق پلاتفرم اینها اگر حتی جنبش سبز هم نیست که فاتحه اش را خوانده اند، کدام نیروست؟ اگر در خیابان نیست، پس در کجاست؟ کریدورهای شورای امنیت سازمان ملل؟ چه کسی قرار است در تهران انتخابات آزاد بگذارد؟ خامنه ای کجاست وقتی انتخابات آزاد برگزار میشود؟ سپاه و بسیج که به گفته آقایان به مقرهایشان برگشته اند مشغول چه کاری هستند؟ چون آن موقع که خود گنجی و بقیه در سپاه کار غیر اقتصادی میکردند، مشغول دستگیری و به اعدام سپردن بچه های مردم بودند..... مخملباف و سازگارا هم همین محمل گویی را بیانیه کرده اند. "انتخابات آزاد" اسم رمز بیرون کردن مردم از صحنه و پروسه سرنگون کردن نظام است. اسم رمز مچل کردن خود در کریدورهای دولتهای غربی است. به این "مسالمت جویی" میگویند.
به این بیانیه ها فقط باید خندید! تمسخر کرد. در تصویر ارائه این بیانیه ها باید آن حقیقت اصلی را دریافت که اسمش مبارزه مردم است. مردم این حکومت را با سمبلهای مذهبی اش پایین میکشند. آنها که نام "روشنفکر" برخود گذاشته و به واقع واپسگراترین قشر سیاسی مملکتند از نظاره کردن این حقیقت بزرگ بر خود میلرزند! این بیانیه ها در خارج و آن عربده ها در تهران پس لرزه های حمله جوانان مملکت در تظاهرات عاشوراشکن امسال است!

۸ مارس ۲۰۱۰ همبستگي جهانی با انقلاب زنانه در ایران

هر شنبه تظاهرات مقابل سفارتهای رژیم و در میادین شهرها

در مدت کوتاهي بيش از 2100 نفر به کانون دور انداختن حجاب اجباري پيوستند.شما هم بپيونديد.

آدرس در صفحه فيس بوک:


http://www.facebook.com/profile.php?ref=profile&id=100000571848689#/group.php?gid=257960495848&ref=mf


تشکیل کانون دور انداختن حجاب و تعرض به سمبلهای اسلامی حکومت!

مهرنوش موسوی
January 10, 2010

در اولین لحظات اعلام تشکیل کانون دور انداختن حجاب اجباری توسط ما، صدها نفر به آن پیوسته و اطلاعیه تشکیل آن را از آن خود کردند. تا اینجا کانون دور انداختن حجاب بیش از 1800 نفر را به خود ملحق نموده است.

نفس تشکیل این کانون بحثهای جنجالی زیادی را موجب شده است. افرادی که امروز عضویت در کانون ما را پذیرفتند، در مسیر پیوستن به این کانون هم با جناح راست حاکمیت و هم با طرفداران "آسته برو آسته بیا بذار که شاخت بزنه" جنبش موسوم به سبز درگیر شده، بحث کردند از لزوم پرت کردن حجاب به مثابه سمبل تحقیر و خشونت به زن دفاع کردند. به این ترتیب کانون دور انداختن حجاب در متن یک مبارزه حاد سیاسی بر سر حقوق زن و شاخصترین آن که آزادی پوشش میباشد متولد شد. این یکی از مهمترین فرازهای جنبش برابری طلبی و جنبش سرنگونی مردم ایران است. چرا که در این شش ماه نمیگذاشتند وجه زنانه و وجه ضد مذهبی مبارزه مردم ایران در تصویر قرار بگیرد. امروز و به لطف مبارزه مستقیم مردم ایران بر علیه حاکمیت و بر علیه سمبلهای اسلامی آن، جنبش حق طلبی زن نیز قدرت این را پیدا کرد تا با کنار زدن سیاستهای سازشکارانه و ارتجاعی یک قدم مهم به جلو بردارد، به اعتقاد من علت استقبال وسیع و گسترده آزادیخواهان و برابری طلبان از این کانون، عطش مردم ایران در داخل و خارج کشور به این مبارزه است. مردم از دست الله و اکبر گفتن خسته شدند. بیزار شدند. مردم از دست محجبه کردن مردان به نشان اعتراض خسته شدند. تا کی مردم باید تحمل کنند که به نام اعتراض برحق آنها ارتجاع و اسلام را به افکار عمومی بفروشند. تظاهرات عاشوراشکن امسال یک سونامی بود که از قلب جامعه ایران بپاخواست و همه واریانتهای اسلام میانه رو، اسلام معترض، اسلام حقوق بشری، اسلام حجاب اختیاری و مترقی و... را با حمله به حاکمیت و اسلامش هر دو جارو کرد. برای همین صحنه سیاست ایران الان شفاف شده است. الان اگر نگاه کنید امضای یک نفر از کسانی که کمپین مردان محجبه را راه انداختند پای اعلامیه تشکیل ما نمی بینید. چرا؟ مگر خانم مسیح علینژاد که مبتکر کمپین مردان محجبه میباشد اعلام نکرد که به خاطر اعتراض به تحقیر زن این کمپین را به راه انداخته است؟ کو؟ چرا ایشان پای اعلامیه تشکیل کانون ما امضاء نمیگذارد؟ کو خانم شیرین عبادی؟ اگر اینها مخالف حجاب بودند الان میبایست برای قرار گرفتن در صف 1700 نفری مخالف حجاب که تازه نوک یک کوه یخ عظیم سیاسی میباشد سر و دست میشکستند. چرا قرار نمیگیرند؟ به خاطر اینکه نمیتوانند. به خاطر اینکه از روز اول هم مخالف حجاب نبودند. الان دستشان بیشتر از پیش رو شده است. الان نمیگویند لغو حجاب اجباری بد است! جرئت نمیکنند روسری سرشان کنند و بر علیه جنبش لغو حجاب موضع بگیرند، الان دفاعیه نرمتری دارند، الان در قالب نصیحت، در قالب مواظبت از درجه "هزینه دادن مردم" مخالفتشان را پنهان میکنند. اما به اعتقاد من همین سیستم دفاعی، خود نشان دهنده تاثیرات آن سونامی است که حتی احزاب و سازمانهای چپ را نیز دچار دگرگونی عظیم سیاسی کرد. چه رسد به جریانات راست اپوزیسیون. دقت کنید می بینید الان این ما نیستیم که میجنگیم و به یک سوم شخصی در صحنه سیاست ایران میگوییم الله و اکبر در دهان مردم نیندازید، الله و اکبرشعار یک جنبش فاشیستی است که در ایران و خاورمیانه با این بانگ آدم کشته است! الان ما نیستیم که میگوییم نصر من الله شعار مردم نیست. شعار مردم سرنگون باد جمهوری اسلامی است! الان این ما نیستیم که میگوییم این چه نوع اعتراضی است که به جای برداشتن حجابها، حجاب سرتان کرده اید؟... نه الان دست عوض شده است. الان آنها باید از کیهان تا سایت کلمه، از شیرین عبادی تا گنجی و سازگارا خواهش کنند، درخواست کنند، نامه به ایرانیان خارج بنویسند و ما را در لطیفترین تن صدا قانع کنند که "آتش زدن حجاب زود است". این تغییری است که ایجاد شده است. الان آنها باید تکلیفشان را با ما و مردم روشن کنند. آنها باید سیاستهای خودشان را در قبال ما تنظیم کنند. چرا؟ فقط و تنها به خاطر اینکه یک جنبشی در ایران خودش را تکاند و نشان داد که نه مذهبی است، نه بند و بستی و طرفدار اصلاحات و ماله کشی همین حاکمیت است. ضد اسلامی رفتار کردن مردم در عاشورا و حمله کردن مردم به حاکمیت در یک ظرفیت جدید و قوی باعث شد جنبش حق زن فرصت نفس کشیدن و بیرون آمدن پیدا کند وگرنه چرا در این شش ماهه هیچ خبری از لغو حجاب اجباری نبود؟ بر عکس داشتند حجاب اختیاری را به مردم می انداختند! ندای بیچاره نه طرفدار موسوی و نه طرفدار هیچ کسی بود، یک زن مدرن و نمونه و سمبل زن امروز ایران را به زور با مجسمه محجبه به دنیا معرفی کردند. چرا الان موقعیتها عوض شده؟ چرا الان جنبش ما رو آمده است و آنها اپوزیسیون ما و مردم شده اند؟ به خاطر وجود همان سونامی است که کسی 15 سال پیش پیش بینی اش را کرد و گفت "ایران صحنه هجوم ضد اسلامی مردم خواهد شد". این جنبش علت تولد کانون ماست و علت اشتیاق هزاران نفر به ثبت نام کردن در اینجاست. مردم ایران تشنه جنبش ضد مذهبی برای جارو کردن اسلام سیاسی در ایران و خاورمیانه اند. مردم تشنه تغییرات اساسی اند. الان در اوضاع ایران حتی مطالبه جدایی دین از دولت برای مردم کم است. مردم میخواهند بدانند حتی تحت یک حکومت سکولار چه بلایی سر دستگاه مفتخور آخوند در این مملکت می آِید؟ این درجه علاقه و اشتیاق مردم به این خاطر است که تصور سرنگونی نظام بدون حمله به سمبلهای مذهبی این حکومت محال ممکن است. محال ممکن است که مردم ایران بلند بشوند، تصمیم سیاسی بگیرند که این نظام برود اما از کنار سمبلهای قدر قدرتی این حاکمیت و این جنبش سیاه بگذرند. این را ما همان موقع که همه دنبال موج سبز راه افتاده بودند اعلام کردیم. این فقط خاصه ایران نیست. در همه جای دنیا اگر مردم یک رژیم دیکتاتور را پایین کشیدند سمبلهای ایدئولوژیک و سیاسی آن حکومت را نیز به زیر کشیده اند. در آلمان بخشنامه دولتی نداریم ولی شصت سال است یک تک خانواده پیدا نشده اسم فرزندش را آدلف بگذارد! حتی رنگ لباس اس اس ها از رنگهای لباس مردم حذف شده است. جنجالها، دعواها و استعفاهای بالاترین مقامات دولتی بر سر این بوده که یک سیاستمداری حالت دستش را به علامت سلام هیتلری تکان داده است. این یک مواجه جنبشی و اجتماعی است. ملی/اسلامیها شش ماه تلاش کردند جلو این روند را بگیرند. تلاش کردند مبارزه مردم را برای سرنگون کردن حاکمیت دعوای خامنه ای و احمدی نژاد با موسوی جلوه بدهند. بعد از پاره کردن عکس خمینی این جنبش با زبان خودش، حرف خودش را زد. لذا الان بر همه مسجل شده که سرنگونی نظام یک فرآیند "اجتماعی" است. یعنی یک تحولی در ایران صورت میگیرد که اسلام سیاسی را در همه زمینه ها از جهان معاصر ما میشوید. این اتفاق بزرگ را میخواستند محدود کنند، مردم بلند شدند و نگذاشتند. به همین خاطر به اعتقاد من کسانی که امروز میخواهند جلو مردم را در تعرض به حجاب اسلامی بگیرند، یک جایی در سبد سیاستهای خودشان سرنگون کردن نظام را قلم گرفته اند. آن را به دعواهای درون جناحی خودشان تقلیل داده اند. ایراد اینها فقط علاقه به حجاب اختیاری نیست. سرنگون نکردن نظام بوسیله یک جنبش میلیتانت، رادیکال، پیشرو و مدرن مسئله اینهاست. برای همین مردم را از رادیکالیسم میترسانند. در ایران محال ممکن است پروسه سرنگونی نظام غیر مذهبی باشد. محال ممکن است روحیه مردم در پایین کشیدن نظام نسبت به دین اسلام، حتا یک روحیه خنثی باشد. این صرفن به خاطر وجود جریانات و افرادی مثل ما نیست، حتی به خاطر اشتهای ضد اسلامی خود مردم ایران هم نیست، خود اینها معلول یک واقعیت پایه ای تری است و آنهم وجود خود این نظام است. این نظام جمهوری اسلامی است که مردم ایران را به حال خودشان نگذاشته است. این نظام است که پرت کردن روسری دخترهای جوان در تظاهرات عاشورا را "محاربه" مینامد و دادگاهی نکرده حکم قتلشان را صادر کرده است. همین الان چندین نفر از جوانهایی که در عاشورا دستگیر شدند را به جرم اینکه موقع تظاهرات سینه زنی نمیکردند، الله و اکبر نمیگفتند، بر عکس شعار میدادند "حسین حسین شعارشان، تجاوز افتخارشان" درزندان زیر شکنجه کشته اند. این نظام هست که بر نگه داشتن سمبلهای اسلامی اش پافشاری میکند و به مردم دستور حمله میدهد. هر دیکتاتوری شکل مبارزه بر علیه خودش را نیز خودش از قبل قالب زده است. یعنی اگر مردم ایران را ول کنند، مزاحمشان نشوند، بطور عادی میروند آخوندها را میگیرند، به مساجد و پایگاههای بسیج حمله میکنند، قرآن میسوزانند، سران حاکمیت را دستگیر و محاکمه میکنند. علت اینکه مردم در این شش ماهه به حجاب، به سمبلهای دیگر حکومت حمله نکردند، حائل جنبش سبز بود. جلو مردم را گرفتند. وگرنه همان روزهای اول، مردم به مساجد در تهران حمله کردند، مسجد را به عنوان پایگاه قتل و جنایت اینها به آتش کشیدند. جنبش سبز نگذاشت مردم در تعرض به نمادهای این حکومت جلو بروند تا مقطع پاره کردن عکس خمینی که دست عوض شد. از اینجا به بعد قدرت مردم آنقد زیاد شد که غولی را روی پا بلند کرد، با مشت به آسمان کوبید و ابراز وجود یک تنه خود را اعلام کرد. بیهوده نیست که با بلند شدن این غول، ما جلوتر میرویم و سران جنبش سبز عقب عقب! الان سران حاکمیت روزمره چک میکنند ببینند آیا در شهری زنها چادرها را آتش زده اند یا نه، از ترس زمینگیر شده اند، درست در چنین شرایطی سران جنبش سبز در حال عقب نشینیهای مکرر و پناه بردن به آغوش خامنه ای هستند. انشقاق و انشعاب درونیشان ناشی از مواجهه با این واقعیت است. نصیحت میکنند که فعلن نوبت حق زن نیست!

نظر به این حقایق اولین وظیفه کانون ما و کسانی که همراه ما شدند این است که این درخواست و این مبارزه برحق مردم را از این پس نهادینه کنند. ببینید در مواجهه مردم با نظام هر جنبشی دست بالا پیدا کند سمبلهای خودش را به سمبل رفتاری مردم تبدیل میکند. در این شش ماهه ما نگذاشتیم که سمبلهای اسلامی به زبان و مکانیسم اعتراض مردم بدل بشود. یک جاهایی زورمان رسید، یک جاهایی نه به خاطر اسلامی بودن مردم، به خاطر عشوه های اسلامی جریانات سازشکار در لباس چپ زورمان نرسید. الان خود آن جنبش با متعلقات چپ و راستش در حال عقب نشینی، بحران و انشقاق است. الان نوبت ما و مردم است. باید هر تظاهراتی برپا میشود، چه در داخل و یا خارج، سمبلهای جنبش ما به تصویر اعتراضات مردم بدل بشود. یکی از این سمبلها که ما به خاطر تثبیتش کانون ایجاد کرده ایم؛ سوزاندن و پرت کردن حجاب است. الان هر کجا تظاهرات برپا میشود خواه در داخل و یا خارج کشور، باید تلاش کنیم حتمن حجابها پرت بشود، سوزانده و لگد مال بشود. اگر جنبش مبارزه مردم ایران خود را به این صورت بشناساند، دریچه سازش را از بغل بسته است. پشت جبهه اش قرص است. بویژه اینجا رو به سخن من به فعالین حقوق زن، آزادیخواه و سرنگونی طلب در خارج کشور است. از این به بعد خصلت نمای اعتراضات ما باید پرت کردن و سوزاندن نمادین حجاب باشد. این باید ثبت بشود که با بیرون راندن الله و اکبر، پرت کردن حجابها و سوزاندنشان وارد صحنه شده است. اینکه الان در مقابل ما مقاومت وجود دارد، بد نیست. در مقابله با این مقاومت فرموله تر میشویم. در ثانی تصویر مقاومت بقیه علیه ما نشان میدهد نفر اول الان کیست! در ثانی در مقابل شعار سرنگون باد و مرگ بر جمهوری اسلامی هم مقاومت بود. الان در تظاهراتهای خارج کشور دیگر خبری از آن مقاومتها نیست چون یک سیاست و یک شعاری برد. لذا اولن به این کانون بپیوندید. دوستان خود را به پیوستن به این کانون تشویق کنید. برای اولین اقدام عملی در یک سطح گسترده هر جایی تظاهرات و تجمعی میگذارید حتمن در مقابل سمبل حجاب کاری انجام بدهید. آتش زدن، پرت کردن، زنجیر بستن به محجبه به نشانه "زندان حجاب" کاری کنید که خصلت نمای تظاهراتهای بعدی نه گفتن به نظام از زبان حق و حرمت جامعه در قبال آزادی پوشش باشد.

از طریق این آدرس به کانون دور انداختن حجاب اجباری در فیس بوک محلق شوید. کارهای بزرگی در پیش داریم.


http://www.facebook.com/profile.php?ref=profile&id=100000571848689#/group.php?gid=257960495848&ref=mf

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

۸ مارس ۲۰۱۰ همبستگي جهانی با انقلاب زنانه در ایران

پيام مينا احدی به مناسبت روز جهانی زن: حجابها را پرت كنيد و بنيان حكومت اسلامي را بسوزانيد!

اعلام تشکیل کانون دور انداختن حجاب اجباری!

نامه حمایت دانشجویان ونزوئلا به دانشجویان ایران

نامه حمایت دانشجویان ونزوئلا به دانشجویان ایران

نامه حمایت دانشجویان ونزوئلا به دانشجویان ایران



فدراسیون دانشگاه مرکزی

دانشگاه مرکزی ونزوئلا

کاراکاس؛ ونزوئلا

17 دیماه 1388

دانشجویان ایرانی:

سال نو میلادی امسال، سال آزادیخواهان جوان، گشایندگان چرخه نوین هستی در جهانی برای سعادت همه شهروندان و به پیش بردن سیاست در همه جای جهان به شیوه ای است که ما می خواهیم.

سال جدید، تثبیت جنبشی است که ویژگی آن پایبندی مستخدمین به اصول استقلال دانشگاه و قانون اساسی جمهوری است .سال جدید سالی است که در آن ما میوه مبارزاتی را که آغاز کرده ایم، خواهیم چید، و این را به آنانی که تلاش می کنند صدای آینده را خاموش کنند، نشان خواهیم داد. ما بخاطر حق زیستن به روش خودمان، بخاطر مردم و پیام هایشان، و برای کارهایی که کرده ایم و آنچه که پشت سر گذاشته ایم، به شکستن کلیشه های ذهنی ادامه خواهیم داد.

با اقتدار، تعهد و اعتقاد راسخی که گام های ما را اثربخش می کند، جوانان قطعا تکیه گاهند؛ چرا که ما به آینده نزدیک امید داریم، چرا که سرنوشت همه ملل ما بطور اجتناب ناپذیری با امید گره خورده ، چرا که مردمی که عاشقانه آزادیشان را طلب می کنند، سرانجام آن را با موفقیت به چنگ می آورند.

ما دانشجویانی که از شهوت خشونت بار انتقام، فسا د و حرص و ولع همانند آنان که در قدرتند، نمی لرزیم، طبق همه قوانین برابری و تاریخ ،حق داریم صدایمان را به نام سرزمین مادری مان و مردم آن بلند کنیم.

ما همواره به شکوه دانشگاه هایمان افتخار کرده و خواهیم کرد چرا که بر مردم و آینده کشورهایمان اثر عمیق دارند.

رفقای مبارز آزادیخواه! درودهای فراوان و امیدهای بیکران مسرت بخش، مقتدرانه و شهامت بار، از این فاصله دور؛ از ونزوئلا، نثار شما باد! با این امید که در این سال جدید، در این فرصت دوباره، بدون اینکه پاسخگویی در برابر عدالت تاریخی را به تباهی بکشانیم، آگاهانه به مبارزه خود برای مردان و زنان ادامه دهیم تا بتوانند نقش رهبری خود را به پیش ببرند.

"سنگ ها"

انسان حواس پرت پایش به سنگ گیر کرد و افتاد. فرد خشن آن را پرتاب کرد، بنا با آن بنا ساخت. کشاورز خسته سر بر آن نهاد و استراحت کرد. دروموند آن را به شعر تبدیل کرد. داود در جنگ با طالوت از آن استفاده کرد. میکل آنژ از آن مجسمه ای زیبا ساخت. همه تفاوت ها نه در سنگ ها که در انسان هایی بود که از آن استفاده کردند.

سال 2010 میلادی برای همه ما یکسان است اما تفاوت در آن است که ما با آن چه می کنیم.

سال 2010 میلادی بر شما مبارک باد !

بیایید برای رویای آزادی و دموکراسی به مبارزه مان ادامه دهیم، صدایمان را بی هیچ هراسی برای پیروزی بلند نگهداریم و تسلیم نشویم، چرا که پیروزی در راه است و تقدیر آینده کشورهای ما در دستان ماست.

از این راه دور، از طرف جنبش دانشجویی ونزوئلا گرمترین دورها را بر شما می فرستیم!

رودریک ناوارو دوران

رئیس فدراسیون دانشگاه مرکزی

کاراکاس، ونزوئلا

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

پيام مينا احدی به مناسبت روز جهانی زن: حجابها را پرت كنيد و بنيان حكومت اسلامي را بسوزانيد!

اعلام تشکیل کانون دور انداختن حجاب اجباری!

اعلام تشکیل کانون دور انداختن حجاب اجباری!


بدین وسیله همه زنان و مردان سازش ناپذیر، آزادیخواه و مبارز، برابری طلب و مدرنیست را که علیه نظام جمهوری اسلامی مبارزه میکنند به محلق شدن در کانون دور انداختن حجاب اجباری فرامیخوانیم.

هدف از تشکیل این کانون به قرار زیر است:

1. ما معتقدیم که رژیم جمهوری اسلامی باید سرنگون بشود. این رژیم باید به اسم آزادی، حرمت زن و شان همه انسانها برود.

2. ما معتقدیم که سرنگون کردن جمهوری اسلامی بدون تعیین تکلیف با مسئله خشونت و ستم بر زن محال است. چون نماد این حکومت، سی سال زن ستیزی، خشونت و تحقیر میلیونها زن در این مملکت است. مبارزه رهاییبخش مردم ایران علیه حاکمیت این رژیم فقط میتواند یک مبارزه مساوات طلبانه، مدرن، پیشرو، و مبارزه ای بر ضد سمبلهای اسلامی باشد. این تنها مبارزه ای است که حمایت مردم دنیا را بد نبال خواهد داشت.

3- ما معتقدیم که مقابله با حجاب اجباری، نوک حمله مبارزه علیه خشونت به زن است. تاریخ تولد حجاب اجباری در ایران تاریخ از گور بیرون آمدن حکومت خمینی میباشد. حجاب سمبل اسلامی بودن این دیکتاتوری هار در ایران است. مظهر تحقیر و خشونت به زن است. حجاب زندان زن است. حجاب علامت به گروگان گرفتن یک مملکت هفتاد میلیونی و تبدیل آن به یک زندان سیاه زنانه/مردانه است. حجاب را هرگز زنان ایران داوطلبانه به عنوان پوشش خود برنگزیدند. بر عکس! میلیونها زن در طول این سی سال جنگیدند. هیچگاه مردم ایران به حجاب اجباری تن ندادند.

4. تحمیل حجاب کودک از نظر ما عین خشونت و بربریت است. حجاب کودک ولو با ترفند "اختیاری" باید به عنوان مظهر خشونت به کودک در همه جای دنیا غیر قانونی و قدغن اعلام بشود. کودک مذهب ندارد. جشن تکلیف دختران خردسال در ایران مظهر خشونت اسلامی بر علیه کودکان است. احدی نباید اجازه داشته باشد تحت هیچ شرایطی بر سر کودکان حجاب کرده و باعث آزار جسمی و روحی کودک و مانع پرورش وی بشود.

5. جنبش مقابله با حجاب اجباری نه امروز متولد شده است، نه محصول تحولات چند ماه اخیر در ایران است. جنبش مقابله با حجاب اجباری در سال 57 و در مقابل فرمان خمینی و با شعار "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم"، " نه روسری، نه توسری" متولد شد.ایران اکنون تنها کشور جهان محسوب میشود که مشخصه سیاسی آن افتخار کردن به وجود یک جنبش عظیم سیاسی خلاصی از حجاب است. لذا مبارزه علیه حجاب اجباری جایگاه ویژه ای در تلاش مردم ایران برای پیروز شدن بر علیه حکومت زن ستیز اسلامی دارد.

6. جنبش مقابله با حجاب اجباری مورد حمایت میلیونها نفر از مردم ایران است چون مسئله حجاب فقط و تنها مسئله "زنان" ایران نیست. در جامعه ای که دولت حاکم از مردان، تصویر دیوهای درنده خو و عقب مانده میدهد. در جامعه ای که دولت آن فقط و تنها به این اعتبار و از قبل تحقیر خود مردان برای پیچیدن زن در اختناق حجاب مشروعیت میگیرد، زن و مرد هر دو هتک حرمت شده اند. در جامعه ای که در آن زن تحقیر میشود، عشق وجود ندارد! در جامعه ای که در آن زن از مرد جدا میشود، خوشبختی به پستو میرود. از نظر ما جامعه ای آزاد و خوشبخت است که در آن زن و مرد هر دواز حق و حرمت برابر برخوردارباشند. آزادی زن، معیار آزادی جامعه است. لذا به عقیده ما جنبش مقابله با حجاب اجباری به هیچ عنوان جنبشی نیست فقط مربوط به زنان. معترضین به اختناق حجاب، همه انسانهای این مملکتند، صرف نظر از جنسیتشان!

7. با آتش زدن عکس خمینی در ایران و تعرض بحق مردم در تظاهراتهای عاشوراشکن امسال، حکومت جمهوری اسلامی به لرزش مرگ افتاده است. هر لحظه منتظرند که حجابها در تهران، شیراز و اصفهان و تبریز و... به آتش کشیده شود. برای حکومت خامنه ای همانقدر خمینی سمبل تروریزم اسلامی است که حجاب اجباری! برای همین پیش پیشکی به همدیگر نان قرض میدهند. یکی دشنه های از نفس افتاده اش را به رخ میکشد، یکی مردم را نصیحت میکند تا حکومت را دلداری داده باشد. جواب ما این است که حجاب بی حجاب!
ما حجابها را به دورمی اندازیم و به آتش میکشیم! ما به کلیه سمبلهای این حکومت تعرض میکنیم. مردم ایران پلهای پشت سر خود را خراب کرده اند، مردم یا باید پیشروی و تعرض کنند، یا در صورت توقف و تحمیل سازش، خیزش برحق آنها را در خون برپادارندگانشان خفه میکنند. به نظرما این حکومت قدرت سرکوب و خفه کردن مردم را از دست داده است. به نظر ما این جنبش ملی/ مذهبی نیز قدرت به کجراه بردن و کنترل مبارزه مردم را از دست داده است. برای همین بازنده های سیاسی به تدریج کنار هم ردیف میشوند. در مقابل اما، مردم ایران با وجود سرکوب، با وجود کهریزک، قهرمانانه به خیابان آمده و تصمیم گرفته اند پیروز بشوند. سوزاندن حجابها یک قدمی پیروزی مردم، برچیدن بساط این حکومت، دستگیر کردن خامنه ای و احمدی نژاد و خلاص شدن از شر این حکومت قتل و جنایت و زن ستیزی است.

8. کم کردن هزینه مردم در پروسه انداختن نظام تنها از طریق قویتر کردن مبارزه خود این مردم ممکن است. هر گونه راه حلی دیگری که به بهانه "کم کردن هزینه" دنبال بند و بست باشد از جانب ما و مردم دست رد میخورد. از نظر ما مبارزه مردم ایران باید آنقدر نیرومند شود که هیچ نیرویی نتواند و حتی جرئت نکند علیه آن وارد میدان مبارزه شود. لذا ما معتقدیم که یکی از راه های قویتر کردن مبارزه مردم، جلب حمایت مردم شریف و بشریت متمدن در سراسر جهان و از جمله در کشورهای غربی میباشد. بر ای جلب حمایت و سمپاتی بین المللی از مبارزات قهرمانانه مردم ایران ارائه تصویر مدرن، غیرمذهبی، زنانه، مترقی و پیشرو ازاین مبارزه حیاتی ترین روش است. نتیجه سی سال حکومت اسلام در ایران و رشد جنبشهای اسلامی، تثبیت تصویر خشن، ضد زن و عقب مانده و تروریستی از این جنبش سیاه در میان مردم غرب میباشد. بشریت متمدن در غرب از جنبشهای آلوده به اسلام در منطقه خاورمیانه ترس دارد و از آن نگران میشود. لذا هر چقدر مردم ایران تلاش کنند تصویری مدرن، برابری طلب، ضد خشونت به زن و انسان، ضد سمبلهای اسلامی و تروریستی از مبارزه خود ارائه بدهند، حمایت هر چه وسیعتر بشریت متمدن را غرب را بخود جلب میکنند و این حمایت، چتر حفاظتی قوی و سیاسی بالای سر این مردم خواهد شد.

9. این تنها حکومت نیست که با جنبش مقابله با حجاب درافتاده است. ما از روزی که علیه فرمان خمینی به خیابان رفتیم هم باید علیه حکومت خمینی میجنگیدیم، هم باید با تفکرات و سیاستهای واپسگرای جریانات مختلف جنبش ملی/اسلامی در می افتادیم. آنها که اسید و دشنه در دستهایشان بود حسابشان روشن بود، اینها که به اسم "روشنفکر" دکان سیاسی باز کرده بودند، وضعشان روشن نبود. اینها همیشه یک انگشت سبابه را به طرف همان دشنه ها داشتند، یک انگشت سبابه را به طرف ما که مبادا تند روی بکنیم. سال 57 ما را با ادبیات آخوندی آن موقع خود "طاغوتی" نامیدند، سال 88 ادبیاتشان "نواندیشانه" است و لذا ما را "تندرو" خطاب میکنند. در حالی که عقب مانده ترین و واپسگراترین قشریون ملی/مذهبی صحنه سیاست ایران، این دسته به اصطلاح "روشنفکران" هستند که از انقلاب مشروطیت تا بحال جنبششان ترمینال آمد و شد دیکتاتوریهای سیاه در ایران بوده است. کسانی که "امام خمینی" را رهبر خود میدانستند، اما زن معترض متمدن و پیشرو مملکت را "فاسد آمریکایی" خطاب میکردند. اینها کسانی هستند که در طی این سی سال ما هر وقت بلند شدیم از حق و حقوق زن حرف بزنیم، سوت مبصری را از جیب آخوندها بیرون آورده راه افتادند تا ثابت کنند الان نوبت زن نیست! نوبت حمله به حجاب اجباری نیست! نوبت حمله به آپارتاید جنسی نیست! مگر نه اینکه در تفکر و سیاست اینها زن نفر آخر است! اینها در سیاست هم همان کاری را میکنند که موقع گردش در خیابان! همیشه ده قدم جلوتر از زن و فرزندان در حال قیقاچ رفتنند!
جالب اینجاست که این جنبش همیشه برای عقب راندن ما استنادش به اختناق حاکم است. اختناقی که خود اینها در بوجود آوردنش نقش درجه اول را داشته اند. دشنه های این حکومت را که خودشان جزو بنیانگذارانش بودند نشان ما میدهند تا وانمود کنند که دغدغه اینها "هزینه دادن" ماست! در حالی که هزینه را جنبش ما به خاطر حکومت خمینی از یک طرف و سازش اینها با آن و تعرض به ما از طرف دیگر داده ایم! هزینه مردم هر وقت بالا رفته است که معرکه گردان اعتراض بحق آنها این بادمجان دور قابچینهای ملی/اسلامی شده اند. یا بند و بست کرده اند. یا برای سرکوب مردم دست به یکی کرده اند. یا سمومات عقب مانده مذهبی و سیاسی خود را به جامعه پاشیده اند.
این تاریخ به ته رسیده است! ما معتقدیم دست بر قضا الان نوبت ماست! ما بر خلاف آنها قطب نمای مبارزه خود را بر اساس مزاج آقای خامنه ای و رقابتهای آخوندها در بیت رهبری تعیین نمیکنیم. ما کل این نظام را نمیخواهیم. ما معتقدیم آنها ترسیده اند. کلشان ترسیده اند. علت اینکه حرفهایشان با عربده کشیهای حکومت در جماران برای عقب راندن تعرض زنان در این اعتراضات به هم چفت میشود این است که با سر رسیدن عمر حکومت، جنبش اصلاح و تعدیل آن نیز مرخص است! باید برود!

-10بدون لغو حجاب اجباری به مثابه سمبل خشونت به زن، زیر بار هیچ سناریو و راه حل سیاسی نخواهیم رفت. چون میدانیم که عمر این حکومت به تار موی زنان بند است. ما بر سر لغو حجاب نمیگذاریم حتی یک سانتی متر سازش سیاسی بشود چون بر تارک این حجابهایی که بر سر زنان ماست خون و رنج و مشقت میلیونها زن و مرد نقش بسته است. تاریخ حجاب اجباری در ایران داستان مقابله خونین چندین نسل در این مملکت است. سی سال رنج نکشیدیم، سی سال کتک نخوردیم، سی سال قربانی ندادیم، سی سال آواره نشدیم که درست سر بزنگای تعیین تکلیف این نظام، در باره سرنوشت یکی از مهمترین سمبلهای حکومت اسلام در مملکت ساکت بنشینیم و نظاره گر خاموش باشیم. ما پرچم آن مبارزه خونین را اکنون اینجا و همین امروز به مرکز تحولات سیاسی ایران می آوریم. ما زیر بار هیچ بهانه و ترفندی برای جانبی کردن و به فراموشی سپردن این مسئله نمیرویم. امروز اعلام میکنیم ما انقلاب نکردیم که باز هم عقب بمانیم!


ما از همه سازش ناپذیران، همه آزادیخواهان، همه برابری طلبان، فعالین حقوق زن، فعالین جنبش ضد مذهبی، فعالین جنبش لغو حجاب اجباری میخواهیم به این کانون بپیوندید. عضو این کانون شوید. در راس جنبش حق طلبی زن برای دورانداختن و آتش زدن حجابها دستتان را در دستان ما بگذارید. به ما بپیوندید تا پرچم بدور انداختن و به آتش کشیدن حجاب در مملکت را در ارتفاع بالاتری به اهتزاز در بیاوریم.

مهرنوش موسوی

17 دی ماه 1388
7 ژانویه 2010

مرگ بر جمهوری اسلامی!
مرگ بر حجاب اجباری!

زنده باد جنبش حق طلبانه و برابری طلبانه زنان
زنده باد مبارزات رهائی بخش و فهرمانانه مردم ایران





۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

راه مقابله با کارنوال حکومتي این است که همه جمعیت شروع کنند به دست زدن و هورا کشیدن و شادی کردن. چرا که نه؟

من نمی دانم آيا واقعا رژیم اسلامی خودش میخواهد کارناوال شادی راه بیندازد یا نه. اما اگر اینطور باشد راه مقابله با آن اتفاقا این است که همه جمعیت شروع کنند به دست زدن و هورا کشیدن و شادی کردن. چرا که نه؟ اگر واقعا رژیم خود میخواهد با یک دسته چند صد نفری این کار را بکند، بگذار با دهها هزار نفر مواجه شود که این کار را میکنند و ویدئو و عکس های آن به تمام جهان مخابره شود! آنوقت آیا این ضربه ای هولناک به تمام قد و بالای این هیولای اسلامی حاکم بر ایران نیست؟ آیا همه مردم دنیا نخواهند گفت که مردم ایران واقعا برای پایان دادن به این عزای اسلامی سی ساله به میدان آمده اند؟ آیا خود رژیم اسلامی تماما رسوا نمی شود؟ این چه رهنمود رندانه اسلامی است که سایت کلمه با حقه بازی و محسن سازگارا با وقاحت میدهد؟ جز این است که میخواهد اسلام عزا و گریه و زاری و ابوالفضل علمدارش را به این روش های ملانصرالدینی به مردم حقنه کند؟ جز این است که میخواهد مثل برادران "کودتاجی" اش بر سر حرمت حجاب و عفت و اسلام و محرم بکوبد؟ مگر یک وجه اساسی این انقلاب مردم اتفاقا بر سر این نیست که زنان با "آرایش غلیط" و مردان با "ظاهر زننده" یعنی هر جور که خود دوست دارند ظاهر شوند؟ آیا اگر کسی با آرایش غلیط آمد نباید فورا توسط همه احاطه شود و مورد حمایت شدید مردم قرار گیرد؟ چرا آقای سازکارا میگوید منزویش کنید؟ یعنی مردم اینقدر نادان اند که فرق لباس شخصی های اجیر شده رژیم و مردم عادی را نمی فهمند؟ آیا جز این است که آقای سازگارا دارد در ظاهر همراهی با جنبش و انقلاب مردم همان حرفهای برادران در قدرتش را میگوید؟ این ادبیات "زنان معلوم الحال" و "ظاهر زننده" آیا فرقی با ادبیات همان جنایتکاران خامنه ای و فاطی کماندو ها و سایر اوباش جمهوری اسلامی (ببخشید "کودتاچی ها") دارد که به نام "بد حجابی" با باتوم و کلت و قمه به دختران و پسران حمله میکنند؟
اشتباه نشود، من میفهمم که جناح حاکم ممکن است به هر بهانه متوسل شود تا در صف مردم تفرقه بیندازد و اسلام کثیفش را نجات دهد. اگر کسی دست زد و شادی کرد چه بهتر با او دست بزنید و هلهه کنید. اگر کسی دوست دارد با هر ظاهری که دوست دارد و از جمله "آرایش زننده" و "ظاهر بد" ظاهر شود اتفاقا به شدت از او در مقابل تعرض اوباش اسلامی حمایت کنید. انقلابی که در ایران راه افتاده برای عزا داری و توسرخود زنی و برای بردگی اسلامی زن نیست. برای پایان دادن به اینها و از جمله ادبیات شنیع اسلامی نظیر "زنان معلوم الحال" است. بخشهايي از يادداشتهايي بر يک انقلاب شماره 41 نوشته مصطفي صابر

نامه فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی به اتحادیه اروپا و کمیساریایی عالی پناهندگان سازما ن ملل در مورد ایران و پناهجویان ایرانی

نامه فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی

به اتحادیه اروپا و کمیساریایی عالی پناهندگان سازمان ملل در مورد ایران و پناهجویان ایرانی

رونوشت به سازمانهای دفاع از حقوق بشر

در این نامه میخواهم از جانب فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی نکاتی را در مورد ایران و پناهجویان ایرانی با شما در میان بگذارم.

بارها در نامه های متعدد ادارات امور پناهندگی و وزارتخانه های غربی و گفته های مسئولین این ادارات در رسانه های سراسری و در پاسخهای رسمی و غیر رسمی به متقاضیان پناهندگی از ایران و نیز در پاسخ به سوالات ما به عنوان سازمانی که مطالبات انسانی پناهجویان را نمایندگی میکنیم گفته شده است:"پرونده ایرانیان همگی ساختگی است و نمی شود به گفته های آنها اعتماد کرد". در بررسی پرونده ها ضمن پذیرفتن بسیاری از دلایل واقعی فرار پناهجویان از ایران، به آنها گفته میشود: " وزارتخانه های ما وضعیت حقوق بشر در ایران را به خوبی زیر نظر دارند و از نظر این ادارات در صورت بازگشت آنها به ایران، با هیچ مشکلی روبرو نخواهید شد".

دولتهای غربی اساسا به دنبال سرکار آمدن خاتمی به عنوان رئیس جمهور "نوظهور" و وعده های توخالی این "عالیجناب" و جنبش موسوم به دوم خرداد، سیاست بسیار سختگیرانه ای را در برخورد به پذیرش پناهجویان ایرانی در پیش گرفت. این سختگیریها در مورد ایرانیان بسیار شدت گرفته است به طوری که اکثر قریب به اتفاق آنها به بیماریهای روحی و روانی و افسردگی شدید دچار گردیده اند.

به نظر میرسد باز با وجود اتفاقات پس از انتخابات در ایران و جنایات هولناکی که از سوی جمهوری اسلامی در شش ماه اخیر علیه مردم معترض ایران به کار گرفته می شود، سیاست سخاوتمندانه و انسانی تری در پذیرش پناهجویان از ایران از جانب کشورهای اروپایی دیده نمی شود. درحالی که سرکوب سیاسی و سیستماتیک از قبیل دستگیریهای گسترده نه تنها درخیابانها که در حمله به خانه ها و محل کسب و کار مردم، حمله به دفاتر عکاسان و روزنامه نگاران، خوابگاههای دانشجویان و همچنین شناسایی و پیگرد جوانان معترض به طرز کم سابقه ای ادامه پیدا کرده است. در همین راستا تعدادی آخوند قاتل و ضد ارزش طرفدار خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در قطعنامه ای که به تاریخ 30 دسامبر 2009 علیه مردم معترض صادر کرده اند نوشته اند: "ما اغتشاشگران و آشوبگران روز عاشورا را، مصداق بارز ضد انقلاب، مفسد في‌الارض و محارب با خدا می‌دانيم". این جنایتکاران از نهادهای مسئول جمهوری اسلامی خواسته اند برای معترضین اشد مجازات صادر نمایند. خبرها حاکی از آن است که دستگیر شدگان اخیر زیر سختترین و غیرانسانی ترین شکنجه ها قرار گرفته اند. از حیدر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی تا خامنه ای و فرماندهان بسیج و سپاه و امام جمعه ها یکی پس از دیگری فتوا می دهند و برای محاکمه مردم معترض به قوانین الهی دست می برند. این وضعیت نه تنها مردم ایران بلکه مردم متمدن کل جهان را در بهت و نگرانی فرو برده است. در یک کلام هیچ معترضی در امان نمانده است.

میخواهم از شما به عنوان مقامات مسئول در اتحادیه اروپا بپرسم که ارزیابیتان از فضای حاکم بر ایران چیست و بر اساس کدام تغییرات مثبت و بر پایه رعایت کدام حقوق بشر با پناهجویان ایرانی چنین رفتار می شود؟ فکر نمی کنید بهتر باشد به جای گسترش روابط سیاسی و دیپلوماتیکتان با جمهوری اسلامی به عنوان جنایتکارترین رژیم در تاریخ معاصر به کمک مردم ایران و پناهجویان ایرانی بشتابید!!! در این مورد چه فکر می کنید؟ آیا شما هیچ وقت به عمق ظلم و ستمی که از سوی جمهوری اسلامی به مردم ایران روا میشود فکر کرده اید؟ آیا هنوز لازم است در چنین نامه ای از له کردن حرمت و شخصیت و حقوق بشر در ایران آمار و ارقام و نمونه آورد؟ نه لازم نیست زیرا رفتار فاشیستی رژیم خامنه ای و احمدی نژادها و آثار جنایات آنها درحق مردم ایران در سایتهای وزارت خارجه دولتهای اروپایی و در روزنامه های پرتیراژ غرب و گزارش شورای حقوق بشر سازمان ملل و پارلمان اروپا و سازمان عفو بین الملل به وفور وجود دارد و همگی از به وخامت گرائیدن هرچه بیشتر وضع حقوق بشر در ایران خبرمی دهند. آنچه که گفته شد حقیقت غیر قابل کتمانی است که فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی همیشه برآن تاکید داشته است. سیر رویدادهای ماههای اخیر درایران این حقیقت را به خوبی اثبات میکند.

تا قبل از سر کار آمدن احمدی نژاد چشم دول اروپایی به خاتمی و جنبش اصلاحات و گفتگوی تمدنها دوخته شده بود. درست در بطن همان دوران، جنبش دانشجویان برای ایجاد اصلاحات را به خاک و خون کشیدند و هرنوع حرکت برای آزادی و رفرم را تحت نام "تهاجم فرهنگی غرب" به شدت سرکوب کردند. با شروع این سرکوبها دوره صف آرایی دو جناح یکی برای خشونت کمتر و دیگری برای سرکوب بیشتر، با اعلام وفاداری خاتمی به نظام اسلامی و مقام "معظم رهبری" به سرعت به پایان رسید. با روی کار آمدن احمدی نژاد معروف به تیر خلاص زن، سرکوب سیاسی و بیرحمانه، دستگیری و زندانی کردن، محاکمات غیرعادلانه، اعدامهای گسترده و با فرا رسیدن فصل تابستان، گارد ویژه سرکوب زنان را سازماندهی کردند.

لابد دولتهای اروپایی بر اساس امن بودن و آزاد بودن فضای داخلی در ایران به پناهجویان ایرانی پاسخ رد می دهند وآنهارا برای بازگشت به آن کشور تحت فشار می گذارند. میتوانم از شما بپرسم که معیارهای امنیت و آسایش برای شما در جمهوری اسلامی چیست؟! چه تغییرات اساسی در مورد رعایت حقوق بشر در آن کشورایجاد شده است؟! آیا از نظر شما درکشوری که جوانان زیر سن قانونی را به جرم همجنسگرایی در ملا عام و در مقابل چشمان ناباور مردم جهان حلق آویز میکنند میتوان به عنوان کشوری امن از آن نام برد؟! درحکومتی که درفصل تابستان گروهای ویژه سرکوب زنان به جرم "بدحجابی و تهاجم فرهنگی غرب" سازمان می دهند چه امنیتی میتواند وجود داشته باشد؟! حتما خبر دارید که در کلیپهای که از ایران مخابره کرده اند دیده می شود که نیروهای سرکوب در روز عاشورا با اتومبیل از روی معترضان رد شدند و زیر چرخهای ماشین آنها را له کردند؟

در کشوری که شخص رهبر، اجازه رفتن زنان به استادیوم ورزشی را ممنوع اعلام میکند و نظام و قوانین آپارتاید جنسی را برای زنان برقرار می کند، باید با زنان پناهجوی ایرانی با احترام برخورد شود و بدون پرسوجو حق پناهندگی آنها برسمیت شناخته شود. درکشوری که روزانه صدها جوان به جرم عشق ورزیدن به دهها ضربه شلاق محکوم میشوند باید یک سیاست انسانی در مورد پذیرش آنها از سوی کشورهای اروپایی اتخاذ شود. در کشوری که فعالین کارگری، روزنامه نگاران، نویسندگان، فرهنگیان، دانشجویان، عکاسان و خبرنگاران هر روز ربوده میشوند و برای گرفتن اعتراف زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار می گیرند باید تقاضای پناهندگی آنها با آغوش باز پذیرفته شود.

ذکر هزاران نمونه دیگر از نقض حقوق بشر در ایران وجود دارد که در ظرفیت این نامه نمی گنجد اما درست در شرایطی که حکومت ایران، اسلام سیاسی را نمایندگی میکند و میخواهد از طریق ساختن سلاحهای هسته ای، سلطه سیاسی خود را در جهان گسترش دهد نه تنها در عراق و فلسطین و شاخ آفریقا تروریسم اسلامی را نمایندگی می کند بلکه در بسیاری از کشورهای غربی از طریق گروههای اسلامی مشغول به فعالیت و ایجاد فضای ناامن و برقراری قانون شریعه است. از این نظر رژیم ایران به عنوان یک رژیم بسیار خطرناک برای بشریت در مرکز توجه جهان قرار دارد. پناهجویان از ایران هم در بطن چنین شرایطی قرار دارند و از دست بی عدالتی و ترس از وحشیانه ترین مجازاتها فرا می کنند. با این وجود آنها در کشورهای اتحادیه اروپا و از سوی دفاتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نه تنها پذیرفته نمی شوند بلکه برای بازگشت به آن کشور تحت فشار قرار میگیرند.

ما بخوبی با استدلال ادارات امور پناهندگی مبنی بر رسیدگی فردی به پرونده پناهجویان برطبق مفاد کنوانسیون ژنو آگاه هستیم. با اینحال باید توجه داشت که تشدید شرایط سرکوب در ایران ایجاب می کند که، سختگیری و فشار روی آنها برای ارائه مدارک و مستندات برداشته شود و به حقوق انسانی آنها احترام گذاشته شود. رژیم جمهوری اسلامی خود مهمترین سند سرکوب و تعقیب مخالفین و بی حقوقی مطلق درحق مردم ایران است. فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی خوستار این است که دولتهای غربی ضمن اتخاذ یک سیاست باز در مورد پذیرش پناهجویان از ایران کلیه روابط سیاسی و دیپلوماتیک با جمهوری اسلامی را قطع کنند، نمایندگان رژیم را از تمام مجامع بین المللی اخراج نمایند و در صورت خروج مسئولین جمهوری به خارج از مرزهای ایران، به جرم جنایت علیه بشریت بازداشت و محاکمه شوند.

در پایان از جانب فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی و به نمایندگی از طرف هزاران پناهنده و پناهجوی ایرانی در سراسر جهان از شما به عنوان مقامات مسئول در اتحادیه اروپا و بخش پناهنگی سازمان ملل میخواهم که در سیاست سختگیرانه خود نسبت به پناهجویان ایرانی تجدید نظر نمایید.

با احترام عبدالله اسدی

دبیر فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی

6 ژانویه 2010

www.hambastegi.org
Tel: 0046737- 17 88 19